شرکت کنیداااا
اول خودم میگم منالان ۲۲سالمه ازدواج کردم
کلا دختری بودم همه روم کراش داشتن هرررررر سال که راننده سرویسم عوض میشد تا آخرسال یه اتفاقی یا حرفی پیش میومد من خودم مذهبی ام اما از این دخترام که جمعو میترکونن یادمه سال دوم دبیرستان یه راننده سرویس برامون گرفتن ۲۶سالش بودمتاهل
من آخرین نفر پیاده میشدم همیشه همین موقع ها دم عید بود که بهم گیر داد هی حرف میزد باهام منم کم جواب میدادم
دقیقا روز آخر مونده به عید که داشت منو میرسوند گفت من به زور پای سفره عقد نشستمووووووو...
اینقدر استرس دااااشتم حالت تهوع گرفته بودم مرررررردم تا منو رسوند خونه حرفم نمیتونستم بزنم لال شده بودم
بعد عیدم رانندموعوض کردم و خلاص شدم اما دممدرسه که میدیدمش نابود میشدم😑