منم سنتی ازوداج کردم. خیییلی هم راضی ام. هم مجردی بهتره هم متاهلی. هر کدوم خوبی ها و سختی های خودشو داره. ولی من مشکل اصلی ام این بود و هست من خیلی فکرم میمونه پیش مامانم. حتی ی شکلات هم میخورم حتی میخام ی بازار هم برم فکرم پیششه. این منو خیلی اذیت میکنه.مثلا با شوهرم میرفتیم بیرون فکرم میموند خدایا مامانم شاید الان دلش بخواد بیاد بیرون. ینی خیلی فکرم مشغول میشه.تمام خوشیام زهر میشه. چیکار کنم به نظرتون؟