الان یه لحظه بخاطر ولادت حضرت علی احساساتی شدم گفتم ببخشم. زنگ زدم به همسرم که بگم بخشیدم گفت تو انتظار داری من مث بچه هر کاری میکنم بهت بگم . گفتم من شریک زندگیتم باید منو در جریان بزاری نمیگن اجازه گرفتن میگن مشورت کردن . عصبانی شدم و بدتر بحث شد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چاره ای نیست باید فراموش کرد وگرنه خود آدم اذیت میشه
شوهر منم همیشه کارهاشو میکنه بعد به من میگه . مجبورم بسازم با این خصلتش
ای پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بیطاقتم، و جانم از آن اندوه که نصیب من گردیده، آکنده است؛ و این در حالی است که تنها تو میتوانی آن اندوه را از میان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمدهام دور کنی. پس با من چنین کن، اگر چه شایستهی آن نباشم، ای صاحب عرش بزرگ.
مردا اصلا نمیفهمن ما چقدر عصبانییم باید بشونیشون با کلام بهشون بگی اقا عصبانیم ناراحتم اصن ولی تو زمان مناسب همون موقع که جفتتون عصبانی هستید بگید بدتره