2777
2789

سال ۹۱ نمایشگاه هفت سین شرکت کردم

خیلی هیجان داشتم واسه فروش

دو شب اخر بود و میخواستم همه تلاشمو بکنم

یه اقا با خانمش تا اومدن توی غرفه تندی گفتم اقا آتیش زدم به مالم

مرده😍😍

شوهر خواهرم😣

من🙂

زنه😐

خواهرم تندی تو گوشم گفت خااااااک.زشته زن بگه آتیش زدم به مالم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

تو مراسم خاستگاری بعد اتمام صحبت،پدرم اومد تو تا قرار بعدی رو بذاریم. منم گوش ب صحبت ،دست ب سینه ایستادم😐 حالا همون شده شوهرم هی میگه اونجا وایساد دستا رو داد زیر فلان که یعنی بیا منو بگیر😑😑😑


ی بار با مامانم بحثم شد گفتم به فلان پ ا ر ه ام!!!😑😑😑😑😑😑😑😑خدا بکشتم! نمیدونم چرا از کجام این حرف زشت دراومد.. یعنی بهش فک میکنم مو ب تنم سیخ میشه

💗میشه اسم خوشگل موشگل برای دخترم پیشنهاد بدین؟🌸 😍🙏🏻  خودم نظرم رو آنیسا، آوینا، آنیا و کمی نیکا هست اما شوهرم میگه بارانا🤔 کدوم بهتره!؟ چقد تصمیم گرفتن سخته🥴
امروز زنگ زدم به داروخونه سفارش دارو دادم بیاره در خونه، به راننده ی اسنپ زنگ زدم ،اخرش گفتم قربونت ...

وای منم ی بار مشاور آقا از این مشاورایی ک زنگ میزنن برا همایش درسی دعوت میکنن زنگ زده بود قبل کنکور گفت میای همایش گفتم بله و ادرسو زمانو گرفتم ازش آخرش داشتم قطع میکردم گفت ببخشید مزاحم شدم گفتم قربونت مراحمی یعنی فقط قطع کردم دودستی زدم رو کلم 😐😂

 There is GOD💚💚💚   ..                                               
وای منم ی بار مشاور آقا از این مشاورایی ک زنگ میزنن برا همایش درسی دعوت میکنن زنگ زده بود قبل کنکور ...

چ حال دادی ب بنده خدا

عاشقت شدم😂😂😂

واسه موضوعی که ۵ سال دیگه برات اهمیتی نداره،۵دقیقه بیشتر غصه نخور✌️
تو مراسم خاستگاری بعد اتمام صحبت،پدرم اومد تو تا قرار بعدی رو بذاریم. منم گوش ب صحبت ،دست ب سینه ایس ...

اوه اوه دومی😶

 There is GOD💚💚💚   ..                                               
اوه اوه دومی😶

😣😣😣😣

💗میشه اسم خوشگل موشگل برای دخترم پیشنهاد بدین؟🌸 😍🙏🏻  خودم نظرم رو آنیسا، آوینا، آنیا و کمی نیکا هست اما شوهرم میگه بارانا🤔 کدوم بهتره!؟ چقد تصمیم گرفتن سخته🥴

یه چند سال پیش رفته بودیم روستا خونه مادربزرگم عاشورا بود همه بچه ها عروسا دامادا نوه ها اومده بودن که بعد پسشنهاد دادن که جلسه روضه فقط ما خانمها بریم حسینیه تقریبا خیلی شلوغ بود مداح با میکروفنش همه رو ساکت کرد همون لحظه که سکوت همجا رو پر کرد خواهرم با صدای بلندی گوزید و چون دختر عمم کنارش نشسته بود همه فکر میکردن کار اونه خلاصه بجای گریه همه غش کرده بودن از خنده

نا امید نباش خدا همین‌جاست 

یه بارم با مامانم بچه ام رو بردم آزمایش ادرار. 

بعد جیش نداشت هی میگفت من این بخورم جیشم میاد تونو بخورم جیشم میاد خلاصه کلی خوراکی براش خریدم. 

یهو گفت جیش دارم ما هم.بردیمش پشت ساختمون کنار یه ماشین گفتیم اینجا جیش کنه تو قوطی 

مامانم قوطی رو گرفته بود زیر بچه یهو بچه ام بلند شد دیدم قوطی خالیه 

مامانم گفت حیف همش ریخته رو زمین😂

خدایا شکرت😍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز