2777
2789

کوچیک بودم با یه پسرا فامیل که یه سال از من بزرگتر بود کشتی گرفتم زدمش زمین😂 بعد از 6سالگی تا 18سالگی همه بهم میگفتن محبوب قشقرق😐😖

تیکر تولدمه ✌💜💛😍                                 ایندفعه بترکم باید به شماره فامیل متوسل بشم😐

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

 سیزده بدر پارسال بود که قرار شد جمیعا باهمه فامیل مادری که ماشاالله روی هم ۸۳ نفر هستیم

(ده تا دایی و پنج تا خاله دارم که همه بچه هاشون ازدواج کردن باهم بودیم) بریم باغ نزدیک خونه مون

خلاصه ناهار رو که خوردیم دونه دونه دستشویی مون گرفت یه خاله دارم که حسابی با کلاسه رفت دنبال دستشویی ولی اون اطراف نبود

بالاخره هیئت نظارت(خانمها) گفتن کمی اون طرف تر چادر نگه دارید تک تک برید توش کارتون رو بکنید

لامصب یه دیوار نصفه نیمه هم نبود بریم پشتش

بالاخره خانومها چادر نگهداشتن خاله با کلاس ما رفت و نشست و مشغول تخلیه خودش شد

تا خالمون نشست مگه حالا قیچی میکرد یه رود باریک کفی از زیر چادر در اومد از  زیر پای دختردایی من رد شد تا این صحنه رو دیدیم گفتیم خاله زود باش داری سیل راه می اندازی

تا اون موقع دریغ از یه نسیم کوچولو درست همون لحظه طوفانی بی سابقه راه افتاد و چادررو با خودش برد

صحنه ای بود تماشایی خاله ما نیم خیز شلوار تا زانو بالا کشیده نیم خیز بود از خنده هرکدوم غش کردیم و کف بالا میاوردیم

چندتا خانواده اون اطراف بودن که میخ صحنه خالم بودن

اگر همت میکردیم و دورشو میگرفتیم میتونستیم بپوشونیمش ولی ماک خودمون له له دستشویی داشتیم خیس از جیش بودیم

شده باران بزند بر بدن پنجره ات ... ناگهان بغض بیفتد به تن و حنجره ات ..؟!💔

آها یکی یادم اومد

روز بله برونم یه سینی بزرگ استکان چیده بودیم برای چایی، روی زمین گذاشته بودیم گوشه هال

مهمونا که اومدن خیلی زیاد بودن، کل عموها و بزرگ فامیلشون، بعد تک تک سلام و علیک میکردیم منم همش از خجالت عقب نشینی میکردم (ایستاده بودیم البته 😅) همین جوری که آروم آروم عقب میرفتم ، پام رفت تو سینی😐

استکانا نشکستن ولی صدای خیلی بدی داد

باعث شد زن داداشم و خواهرم اینا خنده شون بگیره، یه جوری که یهو ترکیدن از خنده، بعد زن داداشم از شدت خنده سرش خورد به چارچوب آشپزخونه،  دیگه خودتون تصور کنید 😐😂

یه بار سر صبح داشتم میرفتم امتحان بدم سوار تاکسی شدم با 2تا خانم نشسته بودیم عقب

من شبش خوب نخوابیده بودم تو تاکسی خوابم برده بود دیدم خانمه کنار دستیم میزنه رو شونم 

بیدار ک شدم دیدم سرمو گزاشتم رو شونه خانمه و خوابم برده وقتی زد رو شونم بیدار شدم گفت آقا جات خوبه؟

منو میگی از خجالت مردم یعنی حاضر بودم بمیرم اون لحظرو تجربه نکنم راننده تاکسی ی جور نگام میکرد....

بیش از 1146 است...کسی منتظر 313 مرد است...و زمان همچنان در گذر است...آه...مرد شدن چقدر زمان میخواهد
من بچگی خیلی کنجکاو بودم.. یه بار یه ک ا ن دوم برداشتم باد کردم فک کردم بادکنکه ..شیش سالم بود

من نمیدونستم چیه باخواهرم هی یدونه از تو پلاستیک درمیاوردیم باد میکردیم میرفتیم تو کوچه با بچه ها همسایه بازی میکردیم😂

بعد میگفتیم مامانی چرا انقدر کمدش بادکنک داره به مانمیده🤣🤣🤣

داداشم‌عادت داره هی هر هفته میاد شام خونمون با زن و بچش یبارم‌نشد ما رو دعوت‌کنه خانواده زنشو میبره بیرون‌کباب میده ..یبار جلو همه گفتم داداش تو‌ دونه ات رو اینجا میخوری تخمت رو خونه ی مادرزنت میزاری ؟ یهو شوهرم که ادم‌خشک‌ و جدیه انقد خندید خندید پخش زمین شد داداشم یه ضایع شد 😁

خدایا شکرت برای همه چیز
یه بار سر صبح داشتم میرفتم امتحان بدم سوار تاکسی شدم با 2تا خانم نشسته بودیم عقب من شبش خوب نخواب ...

چاقی

دقیقا این اتفاق تابستون برا من افتاده البته من سرش داد زدم

سوم دبیزستان بودم،سرویس داشتم،یه روز راننده نیومد و بابام راننده ی همکارشو فرستاد وقتی رسیدم خونه ،خواستم پیاده بشم یه کاغذ کوچیک داد دستم ،منم بدون اینکه نگاه کنم چیه 

داد زدم هوی خجالت نمیکشی مزاحم دختر مردم میشی و شماره میدی،چقدر بی جنبه ای توووو😡

همه ی اینا رو با داد گفتم و در رو کوبوندم😎

اومد دنبالم گفت خانوم این فاکتور آژانسه😐

بدین به پدرتون😐

 

خیلی ضایع شدم😭🤣

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز