تمام اینا به کنار اینکه چند هفته اول عروسی چقدر کتک خوردم چقدر عذابم دادند چقدر بدبختی کشیدم
یه عالم صبوری کردم تا خودشو خانوادش آدم شندچون با فارس جماعت مشکل داشتند شوهرم یه آدمه آسو پاس بود بدون هیچ پولی با صبوری منو قناعتم به اینجا رسید و رو اخلاق گندش خیلی کار کردم تا درست شد اما باز چند ماه بعد عروسی منو فرستاد اصفهان و من عمل داشتمو نیومد و گفت مرخصی ندارم و 4 ماه با خونه مادرم بودم و وقتی برگشتم فهمیدم دوست دختر داره و دقیقا زمانیکه من اتاق عمل بودم آقا بخاطر دوست دخترش رفته تبریز😊
میخواستم از خونه بزنم بیرون که باز به غلط کردم افتادو تا صبح دم در خوابید و بدبختی نرفتم از خونش بیرون الانم باز هم. نه مثه عقد میاد 4 ماه منو میندازه خونه مادرم میره به کثافت کاریاش میرسه ازش قلب درد گرفتم
این دفم با این خانومی که تو امصام نوشتم ریختند رو هم 😊
و من ایندفه آرام نخواهم گرفتو آبروی جفتشون میخوام هر جور شدع ببرم و در آخر طلاق
دیگه از حرف مردم نمیترسم منم حق زندگی دارم 😉
پس تو هم خواهری آروم باش
مادر شوهر من از بس جوون مونده شبیه دخترای 18 سال همش بهم میگن خواهرته😐 تیپشو میکنه شبیه من خیلی به خودش میرسه در عین حال من از بس بدبختی کشیدم شبیه گیر نا شدم😂
ولی دیگه غمشو نمیخورم