شوهرم با این ماشین ک خریدیم راستی میرفت اسنپ و آژانس... دور دنیا میگیره 7تومن میده پول ی باک گاز. فک میکنه لطف کرده
خیلی خسته ام نرم باهاش کلی حرف یادش میده. برم تنها گیرم بیاره تکه. تنها گیرم نیاره زورم میاد 10 روز از عروسی نگذشته ما رو بیرون کرد بخدا.
مادرشوهرم خیلی تو کار دعا. سحر و جادو خییییلییی
اول عروسی من برد تو ی خونه فالگیر دعا نوشت داد شوهرم گفت بذار جیبت برا کاره.
بعد خب ما خوشحال بعد تو خانوادم همچین چیزی ندیدم و اعتقاد نداشتم این فالگیرها ی چیزایی گفت منم باور کردم
از همون روز شد بدبختی ما من شدم واژیونیسم. دعوا. جر. بحث تا جایی ک میخواستم مهریم ببخشم بدون اطلاع ب خانوادم بدم طلاق بگیرم
ی زن از فامیلش اومد گفت فلانی ک رفتی دعا دادت میشه عمه مادرشوهر. سحر و جادو باطل کن تو مث دخترم
این نمیخواد زندگی شما سر بگیره چون پسرش نوکرش بوده الان کمتره. هم پسرشه. هم دخترش. هم نوکر ک دست ب سینه بوده و خدا عمر با عزت بده به خانم رفتم ب مامانم گفتم این دعا از خونم پیدا کردم چکار کنم. همون دعا از کیف شوهرم دزدیدم
گفتش بده ببینم. خب سر در نیاورد از دوست و آشنا پرسید
رفتیم پیش ی فالگیر دیگه با اینکه اعتقاد نداشتم گفت زبونت رو شوهر و خانوادش بستن نتونی حرف بزنی و نزدیکی باهم ندارین شدین مث خواهر برادر و اینکه افسرده شدی و اینا....
همش راست بود. باورم نمیشد و باور کردنی نبود
دیدم همش راسته کلی پول مامانم داد باطل کنه و واقعا بهتر شد یعنی حداقل رابطه خواهر برادری نبود دیگه