یه کم بهش حق بده.همینکه مامانت هواتوداره فعلاکافیه.
من 19سالم بودازدواج کردم .الان29سالمه.دوتابچه دارم.شوهرم بهترینه .ولی باخودم فکرمیکنم میگم چرااینقدرزودازدواج کردم.چه عجله ای داشتم .توراهیم دختره باخودم عهدبستم تاپای جونم حمایتش کنم که تحصیل کنه ومستقل بشه وهرکسی بخوادش ازهفت خان رستم بایدبگذره
عزیزدلم منم طلاق گرفتم. خدا عاشق بنده هاشه. بیشتر از هر کسی صلاحشون را میدونه. حتی بیشتر از خودمون.
دوست گلم طلاق عین چاقویی که تو قلب فرو میره. من اینو خوب میفهمم. رنج تو برام قابل درکه.
منم طلاق گرفتم. سه ساله که با دردش دست و پنجه نرم کردم. رنجشو احساس کردم و درک کردم. اما اینو دارم به خودم می قبولم که اتفاقی که افتاده. تصمیمی که دیگه گرفته شده. و هیچ کس در زندگیش بدون رنج نیست. حتی اون کسی که داری فکر میکنی خوشبخت ترینه.
عزیزدلم خوشبختی توی این دنیا معنایی نداره. اینجا محل رنجه.
این را بدون که بعد از این رنج حتما رنجهای جدیدی هم خواهید دید. و همانطور که روزهای خوبی را خواهید دید.
علت طلاق تو و علت طلاق من و تمام کسانی که طلاق میگیرند و خواهند گرفت خدا نیست. قطعا خودمونیم. و اینو باید بپذیریم. ته زندگی همه ی ما مرگه و تنها کسی این زندگی را برده که عاشقانه برای خدا زندگی کرده.
و اینو بگم طلاق یه فاجعه نیست فقط یه انتخابه.
مهم این انتخاب نبست مهم انتخابی که بعد از اون برای زندگی خودمون داریم.
که قراره بعد طلاق چکار کنیم؟ کجای رفتارمون را اصلاح کنیم؟ چطور آدمی بشیم؟
بیاییم هممون از طلاق پخته بیرون بیایم.
ما همدیگر رو تو شیراز دیدیم پسر خیلی ازمن خوشش اومد مادرش اینارو میفرسته واسه خواستگاری ما شرط میذاریم ک باید بیاد تهران زندگی کنه اونا ب شوهرم میگن اونم قبول میکنه اما خانوادش مخالف بودن شوهرم میگ اگ نرید واسم خواستگاری خودمو میکشم ایناهم مجبوری میان خواستگاری موقع عقد میشه نیم ساعت هم نمونده بود ب عقدمون پدرشوهرم ب مادرم میگ همه فامیلاتونو دعوت کردید مادرم هم از همه جا بی خبر میگ آره بعد محضر همه میان تازه اونجا میگ ما پسرمونو نمیذاریم بیاد راه دور.. بابام هم از ترس اینک آبروریزی نشه قبول کرد هرچی من اصرار کردم ک نریم محضر پدرم از ترس آبروش نذاشت عقد بهم بخوره فردای عقد هم ن مادرشوهرم جواب سلاممو دادن ن پدرشوهرم و انقدر دم گوش شوهرم ازمن چیزی میگفتن ک شوهرم صد درجه بامن تغییر می‌کرد بعد ک بامن حرف میزد دوباره تغییر می‌کرد کلا آدم دهن بینی بود از همه اینا بگذریم ما رفتیم شهر شوهرم واسه عقد اونجا ی تصادف کوچیکی کردیم اونم شوهرم راننده بود مادرش جلو فامیلای من فامیلا خودشون خودشو میزد میگف پسرمو کشتن درحالی ک ماشین بابای من داغون شد همونجا دخترعمه شوهرم گفت خواهرانه بهت میگم اینا خانواده دعوایی هستن با اینا بدبخت میشی و همین حرفو زندایی شوهرم زد و پدرش آخر کاری کرد ما جدا بشیم وگرنه خود نامزدم بد نبود موقع طلاق هم بمن ی نیشخندی زد ک جیگرم سوخت 6 ماه بعد طلاق من سرطان ریه میگیره و الآن هم دکترا گفتن تا ی ماه دیگ بیشتر زنده نیس
نامزدسابقت سرطان گرفته؟
مرددهن بین به دردزندگی نمیخوره.بهترین کاروکردی به خدا
فقط نذارمثل بازنده هازندگی کنی.هرچی بشی خودتی ونمیتونی تقصیربندازی گردن کسی.
آیندتوبساز.همسن های شما الان دورازجونت همزمان باچندنفردوستن ونمیدونن غصه چیه.خودتوسرگرم کن.گوربابای مردای بی لیاقت.
خودتودوست داشته باش.ارتباط خودتو باخداصمیمی کن که ان شالله یه بخت خوب بذاره سرراهت.
معلومه دخترعاقلی هستی که تواین زمونه عقدبودی وباکره ای
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
7 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
