من تازه عروسی کردم وتازه فهمیدم باردارم خیلی اذیتم هم روحی هم جسمی.دیشب ساعت ۲خوابیدم کلی پادرد داشتم کمردرد.ساعت ۱۲بود کمرم درد گرفت دلم شدید حس کردم دارم پریود میشم ترسیدم سقط باشه.صب ساعت ۶شوهرم بیدارم کرده پاشو صبونه بزار حالاتو عمرش صبونه نخورده بره سرکار همیشع ساعت ۸سرکار صبحانه میخورده مادرش تا۱۰خوابه.انقدربهم برخورد.پاشدم درست کردم بعد گفت برو بخاب منم گفتم حالا که خوابم پروندی.چیزی نگفت.منو بیدارکرده خودش خواببد تاسفره چیدم.نمیدونم حق دارم ناراحت باشم یانه.دوشب پیشم رفت خونه باباش گفت بیا من نرفتم گفتم حاملم نرم اومدم دیدم میگع اونا دارن میان خواهربرادراش کلی ادم جمع کرده بود ولی خودشم کمک کردظرفاشست گفتم اخه من ازترس گورنا نرفتم تو اوردیشون اینجا بچه هاشون خونم به گند کشیدن