با خواهر شوهرم قهرم یه سالی میشه شایدم بیشتر. باهاش قهر نیسم اون نمیحرفه. یه بحث بینمون شد به صورت پیامی.. .دیگه اون کینه گرفته. خیلی کینه ای هم هس و بسیار مغرور.. تو عقده با شوهرش خونه مجردی گرفتن.. حالا هر چی میخاد میره به مامانش میگه مامانش میاد از من میگیره واسه اونا. منو مادر شوهر یه جا زندگی میکنیم... هر دفه میومد انقد اعصابم خورد میشد.. اگه من بدم که وسایلامم بده دیگه نیاد نگیره.. یه بار چهار پایمو برده بودن بعد چن روز آوردن. آورده پشت در خونم گذاشته بدون اینکه چیزی بگه. یه تشکر خشک و خالی نکردن..این اخریام اومدن دنبال ماهیتابه چدنم. بازم به مادر شوهرم گفته بود دیگه صبرم تموم شد رفتم به مادر شوهرم گفتم. هی میخاست دفاع کنه از داماد و دخترش