همیشه احترامشو داشتم و دارم..
براش بچه بدی نبودم
خودش ب اسرار تو ۷ سالگی شوهرم داد که اره اگه جواب نه بدی میگن ترشیده😥
الان ۲۲ سالمه
مشکلم اینه ک مثلا از یدونه چیز دوتا بخرم قیامت میشه..
شوهرم کاری نداره ها
اما امان از مادرم
من دوبار پشت سرهم سزارین شدم
برا همون کمی وزن اضافه کردم و دیگه مانتو های تنگم دکمه هاشون برام بسته نشد..
گذاشتمشون کنار ک بدمشون یه کسی ک نیاز داره،
حالا من بجز اونا یدونه مانتو حاملگی دارم فقطططط
یماه پیش مانتو گرقتم برا خودم واسه عید بعد دیدم این فقط برا مهمونیه نه بیرون🖐😫
تصمیم گرفتم یه مانتو قیمت مناسب برای بیرون بگیرم تا راحت باشم
شوهرمم تایید کرد....
حالا مکالمه منو مامانم
من+مامان شاید یدونه هم مانتو بگیرم ها
_چرا
+اخه واس بیرون رفتن با اونراحت نیستم
_شیرمو حلالت نمیکنم بگیری
+چرا مگه
_دختر تو صد تا مانتو داری چرا پول شوهرتو حروم میکنی
+سه تاش ک تنم نمیشن یکیم ک حاملگیه اینم مجلسیه
_سرمو درد نیار گفتم ن که ن
+شوهرم اجازمو داده دیگه پولشم داده
_شوهرتم رو دستت مونده نمیدونه باهات چیکار کنه😫
+😥😥😥😥😥
بچها فکر نکنین این بحث پیش پا افتاده ایه..
واقعا لحنش خیلی بد بود
چیکار کنم؟
ب حرف مادرم گوش کنم؟😣