شوهر خواهر شوهرم جوون بود فوت کرد ایشون به شدت رفتار و اخلاقش با زنش و خونوادش بد بود جوری که چندین بار خونواده خواهر شوهرم ازش خواستن جدا بشه ولی جرات طلاق گرفتن نداشت.. یک ذره عاطفه و دوست داشتن نسبت به زنش تو وجودش نبود حتی شنود تو خونه کار گذاسته بوده قبلا، خرج شو هم خواهرشوهرم خودش میرفت سرکار. خوهر شوهرم جوری ناراحته و خودشو میزنه که انگار بهترین شوهر رو زمین بوده نمیدونم شوک شده چی شده هیچ حسی نسبت به مرگش ندارم ولی دست و پام یخ کرده باورم نمیشه همچین اتفاقی افتاده
مرگ خبر نمیکنه.تا میتونیم ظلم نکنیم با هم مهربون باشیم.دلی رو نرنجونیم.بدی نکنیم
دقیقا ببین الان هیچکی هیچ خاطره خوبی نداره که ازش تعریف کنه همین شب فوتش مادرشوهرم چهار بار بهش زنگ زده هرچهار بار رو رد داده بدون اینکه باهاش بحث و دعوایی بکنن