عجیب ترین چیزی که از جاریتون دیدین چی بوده؟

جاری من هر وقت ما رو دعوت میکنه خونه ش خودش نمیاد سر سفره بشینه تا اخر غذا خودش رو تو اشپزخونه سرگرم میکنه 

من که با شوهرم به این نتیجه رسیدیم تو غذاهاش یه دعایی چیزی میریزه که نمیاد بعضی وقتها که خیلی ضایع هست از تو اشپزخونه با یه ظرف سالاد میاد میشینه سر سفره و خودش رو الکی مشغول میکنه

اين واكسنا رو باورت ميشه اينجا بعضيا ميگن ضررش بيشتره و دوباره داره تحقيق ميشه واسه واكسنا من انگليسم منم تعجب ميكردم ميگفتم وا بايد بزنيم ولي الان حداقل بيست درصد مردم نميزنن !!!!!!!!!

یاازینکه وقتی بچش بچمو میزنه خوشش میاد میخنده جیزی نمیگه اما وقتی بچه من بچشو میخوا بزنه مثل زامبیا میپره بچمو دعوا میکنه جدی 

والااا پسر من با پسر خواهرم هم سنن دقیقا ،بچه خواهرم از بچه من سالم تره با این که من هزاااار جور مکمل و قرص میخوردم....

یبار شام با پدرشوهرم اینا رفتیم خونه ش هییییییچی جولومن نذاشت خداشاهده 

برادرشوهرم رفت همبرگر از بیرون خریدآورد با خواهرشوهرم سرخ کردیم سفره انداختیم اون عین خیالشم نبود رفت تو اتاق با تلفن حرف میزد تا برادرشوهرم رفت تو اتاق دعواش کرد 

اومد اون عین مهمون نشست یه کلام هم باهامون حرف نمیزد 

من فقط ۲لقمه خوردم کشیدم کنار واقعا خجالت کشیدم

یه روز همه دور هم بودیم جاریم عقد بعد ازمیکاپ واینا روز جشنشون شد خالش به من گفت تو که نیاز به ارایشگر نداری ماشالله جاریم یه جوری برگشت به خالش نگاه کرد ک بدبخت همچین جمع شد 

کل دنیاااا؟؟😑

قربونت برم کشورهایی که این واکسن هارو میسازن بععله تایید کردن چون اگه نکنن کاسبیشون از سکه میافته.....

من بودم همون لحظه پا میشدم میرفتم دیگ پامو خونش نمیزاشتم

بقول یکی از دوستان ادم میترسه جرات ریسک در مورد همچین مسئله ای رو نداریم..من به شخصه اگر در آینده مشکلی برای بچه پیش بیاد چی؟ حتی در مورد بچه جاریم غذاب وجدان دارم میگم بیشتر اصرار کنم بهش ...خدای نکرده در اینده چیزیش بشه چی

منم باااا این که این همه از واکسن بد شنیدم 

ولی نمیتونم واسه پسرم نزنم انگار یه جور نهادینه شده تو ذهنم که باید باید انجامش بدم 

.....

هر 3تا رو با هم بگو😂😂😂😂

نه ازش میترسم.۱۰۰ کیلو وزنشه.‌میترسم بخورتم😁

نمیتونه چون قبلش سکته رو زده😂😂😂

جاری من نه تنها عروسی ام نیومد بلکه بعد از عروسی اومد خونه مون و رفت کپی مبلمان و پرده و آینه درآور و میز ... جهیزیه ام رو خرید عید که رفتیم خونه اش شوک شدم 

مادر شوهرم و پدرشوهرم خیلی ناراحت بودن 

من دیگه کلا رفت و آمدم رو محدود کردم

خونه دعوت نمی کنم

بیرون دعوت می کنم

چن بار خواسته بیاد خونه 

گفتم کارگر نیومده خونه تمیز نیس

بریم بیرون یا بیام خونه ات

کلا اعجوبه ترین جاری مال خودمه

هرچی بگم کم گفتم از هنرهاش

اما خیلی دلم براش می سوزه