2777
2789
عنوان

کمک

179 بازدید | 21 پست

اقا چرا تایپیک کرونا پاک میکنید مگه شما ایران زندگی نمیکنید راهی پیدا کنید خوب دم عید باید مردم داغ بببینن دغه دغه داشته باشن با جگر ماهی بهم الهام شده جگرماهی نمیدونم باید بخوریمش یا برای واکسن استفاده کنن ..اقا یا شروع کنن ب سم پاشی و ضدعفونی کردن تمام اماکنها مدارس ادارها بانکا خونها همه جا ..همیشه همسرم میگفت ایران خوشبختانه بهترین وامنترین بهداشت داره

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

بهت الهام میشه؟؟؟؟؟😳

خدابهم ندادپسر😢جامو بندازه پشت در😁عروسم بگه جادوگری😈 عوضش داده گل دختری 👩‍👧جامو بندازه تو پنجدری روم بکشه لاحاف زری🛌 دومادم بگه تاجسری👑به به عجب مادرزنی😊😎

عزیزم خیلی دلت خوشه ها .از چ کسانی انتظار داری وقتی همه ماسک هارو قایم کردن. شوهرم عصر کل داروخونه هارو گشت گفتن ماسک نداریم

واقعا جای تاسفه .جون هم دیگه برامون مهم نیست 

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!

بسم لله ۰😨

خدابهم ندادپسر😢جامو بندازه پشت در😁عروسم بگه جادوگری😈 عوضش داده گل دختری 👩‍👧جامو بندازه تو پنجدری روم بکشه لاحاف زری🛌 دومادم بگه تاجسری👑به به عجب مادرزنی😊😎
عزیزم خیلی دلت خوشه ها .از چ کسانی انتظار داری وقتی همه ماسک هارو قایم کردن. شوهرم عصر کل داروخونه ه ...

من تعجب میکنم همش میگن زادو ولد ک جمعیت بره بالا حالا برای این ویروس بهداشت تلاشی نمیکنه حداقل همین ماسک پخش نمیکنن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792