خواهر شوهرم روانیمون کرد از بس اومد خونمون

جدا از همه اینا فردا روز ک عروسی کردن چنان اون روشونو ببینید ک ب خودت بگی بلانسبت خاک تو سرم ک اقد خونم راهش دادم و خوردن و ...

اگه مجبور بودم کنار بیام...سعی میکردم از جنبه ی مثبت به این قضیه نگاه کنم

قضیه مثبتی نداره، اینا رسما دارن مزاحمت ایجاد میکنن، چرا خونه بقیه خواهر برادرا نمیرن؟ پدرش هم ک اجازه ورود نمیده ب داماد 😬😑🙄😕

ببخشید ولی تقصیر خودته.. درو باز کن ولی بشین از جات تکون نخور.. یخچال خالی بزار یه مدت .. اتاقم پر کن با وسیله به بهانه خونه تکونی بهم بریز یا اصل قفلش کن.. پدر و مادرتو دعوت کن وقتی اونا هستن...یا فقط به مامانت بگو بیاد شب پیشتون بمونه به یه بهانه ای .. بعد زن و مردو جدا کنید.. اگه برادر داری اونم دعوت کنه تا وقتی این مزاحما هستن 

نه خب...این نگاه که مهمون مزاحمت ایجاد میکنه،منطقیه...

برای این خانوم که انقد خواهرشوهرش خونشونه...فکر کردن به اینکه چقد داره اذیت میشه بدتر اعصابشو خورد میکنه..

من اصلا آدم مذهبی نیستم اما شدیدا به این اعتقاد دارم که اگه هرکسی به هر نحوی حالمو بد کنه..خودش حسی رو که ب من اون لحظه داده ،قیامت تجربه میکنه

واسه همین به ایشون پیشنهاد دادم خودشونو اینطور قانع کنن و بزارن ب خودشونم خوش بگذره...

منم از دوماد حالم بهم خورد چه برسه باباش 

فکر کنم فقط زن گرفته که بیاد س ک س کنه و بره 

اه اه 

وااااا خب یبار یه جنگ و دعوا اساسی راه بنداز 

مرگ یبار شیون یبار 

ببخشید ولی از قدیم گفتند دره که خالی بشه گراز حمله میکنه ، یا دیوار که کوتاه باشه همه میپرند روش حالا من اینا را از چشم شوهرت میبینم اگه شوهرت بخواد که خواهرش نیاد مطمئن باش کاری میکنه که خواهره دیگه پاشو خونت نمیزاره حالا دلم میخواست خواهر و شوهر خواهر خودت بودند ببین شوهرت چکار میکرد پس حالا خودت دست به کار شو اگه یکدفعه دیگه اومدید در زدند در را باز کن بگو بله اگه خواستند بیاند تو بگو کجا مگه اینجا کاروانسراس که چپ میری راست میای میاید اینجا مگه خودتون خونه وزندگی ندارید. و بعد در را محکم ببند همین

شرایط منم دقیقا همین بود فرق مون اینکه شما عروس شمایی الان من خواهرشوهر بودم درضمن من مخالفت با زندگی کردنشون نبودم مثه شما از تلپ شدن بدم میومدخخخخ چ جالب جبهه میگیری

خیلی دلم شکست و از خدا برات کمک خاستم الهی خدا کمکت کنه