مادر و پدرشوهرم با من خيلي مهربون هستن اما اين وسط يه چيزايي برام چندشه،مثلا اينكه شوهر يه بار پشت مادرشو گاز گرفت، پشت سر هم مي بوستش، از كنار لب مادرش پنير تفي شده رو سر صبونه بر ميداره ميذاره دهن خودش و خورد، صورتش رو مي چسبونه به صورت مادرش و صورتش و نفس هاشو بو مي كنه، به چشم من مثه اين عكساي رومانتيك مياد.به نظرتون من زيادي حساسم؟به من ميگه به خاطر تو من از خانواده دور شدم قبل از ازدواج اين زن(مادرم) رو انقد بهش رسيده بودم ميدرخشيد!مادرش مي گه بعد از ازدواج ما تا ماه ها گريه مي كرده كه پسرش ازش دور شده اي در حاليه كه ما حداقل هر هفته جمعه اونجاييم گاهي هم وسط هفته يكي دو روز خودش ميره.بخدا نمي گم به مادرش نرسه اما نميدونم تمايز رابطه با همسر و مادر الان چيه؟
لذت ميبره، حسم اينه كه شوهرم شوهر اونه، فقط به من قرضش داده به شرطي كه در درجه اول مال خودش باشه، بهشم مي گه با من خوب باشه اما دو سه هفته اول به خواهر شوهرم گفته بود تقصير اون بوده كه شوهرم ازدواج كرده!
خواهر نقش مادر رو گرفته، سر كار ميره و مياد آشپزي مي كنه، كاراي خونه رو مي كنه (البته مادرشوهرم الان به خاطر ديسك گردن كه از قضا پدر من هم عينشو داره نبايد حركت كنه) برادراش يكيشون با اينكه تو همون خونس با زنش اصلا سر نميزنه، اون يكي برادرش نقش پدر رو گردن گرفته، پدرش هم نقش دختر خونه و كردن كارها.شوهر منم نقش ناز و نوازش كن.
خب مادرشه مادروبایدپرستیدیناکه چیزی نیست من خاکه پای مادرمم
خاك پا باش، پاشم ببوس، اصلا كف پاسم ببوس اما فرق بايد داشته باشه توي رابطه، تو براي خاك پاي مادر بودن باهاش ازدواجم مي كني؟فرق همسر آدم با مادر آدم تو رابطه چيه؟