پنج شنبه شب رفتيم يه سر خونه مامانم ديدم كه اصلا حالشون خوب نيست گفتن فردا صبح ميخوايم بريم خونه خواهرم.خيلي هم اصرار كردن شام بمونيم ولي حس كردم خوب نيستن گفتم بريم
حدس زدم حتما خواهرم با شوهرش دعوا كردن كه اينا ميخوان برن.
ديگه اومديم خونه تا شوهرم ماشين پارك كنه و يه سري خريد الكي بهش گفتم تا بتونم با مامانم صحبت كنم.
زنگ زدم مامانم گفتم چي شده با هم دعوا كردن؟؟ مامانم گفت شوهر خواهرم ٢هفته پيش رفته مأموريت(قبلا هم چند باري رفته) و خواهرم باهاش تماس گرفته گفته اينجا آنتن نميده و خودم زنگ ميزنم..
ديگه هر چي خواهرم زنگ ميزنه جواب نميده و نميتونه ارتباط برقرار كنه تا اينكه ميگرده ميبينه پاسپورت و شناسنامه و عقد نامه و سند ماشين نيست و شوهرش همه رو برده..