سلام تنها دوستان من
راستش من دوستان زیادی داشتم اما هر کدوم به طریق رفتن
یا اصلا همو فراموش کردیم اما این اواخر با دختر همسایه مادر بزرگم دوست شده بودم
مسیرم به اونجا دور بود
ما هم رو در عرض ۵ دقیقه به زور میدیدم و اگر کادویی میخواستیم به هم میدادم و خداحافظ
بیشتر تلفنی حرف میزدیم
اما قرار گذاشتیم فردا که من میرم اونجا کادو بهم بده به خاطر ولنتاین
حالا یه نفر که بهتره نگم دوست ندارم اسمش یا شخصیتش گفته بشه
گفته اصلا حق نداری بری پیشش
میدونم این یعنی بهتره دوستیم بهم بخوره
اما دلم به خاطر اون میسوزه
دوستش داشتم
نمیدونم باید چه کار کنم
من واقعا بهش احتیاج داشتم
انقدر گریه کردم که چشمام باد کرده
شاید دلیل خاصی نداشته باشه انقدر گریه کنم
ولی اون تنها رفیقم بود
من همش خونه بودم تقریبا امیدم شده بود