2777
2789

سلام بچه ها...ی داستانی واسه من پیش اومده فقط لطفا اجازه بدین کامل بگم چون تو قضاوت و راهنماییاتون تاثیر داره...

زنداداش من دختر داییمه...دختر دایی من ی خواهر داره که انسان سلامتی نیس و مشکلات خیلی عمیقی هم با خودش هم با همسرش داریم هم مالی هم رفتاری و مسایل مالی و قانونی داریم و اینا مشکلات اخلاقی و خیلی چیزا دارن.‌.

حالا مادرشوهر من با این خانم دوس شدن...و سی سال تفاوت سنی دارن..و بدون اطلاع از ما اون خانم رو اورد خونه ی ما...و همه ما شوکه شدیم..و گفت من نمیدونستم مشکل دارین به دروغ.و هی گذشت دوسال گذشته و هی هربار مادرشوهرم میگه رفتیم پارک رفتیم تولد‌‌رفتیم فلان...تا اینکه حتی بابام حتی مامانم گفتن که خانم فلانی ایشون حرف میاره میبره زندگیتون خراب میشه زندگی پسرت خراب میشه...هی گفت به ما که بدی نکردههه...

😊😊

تا اینکه مادرشوهر من اب میخوردیم من و شوهرم یا هر اتفاقی میره میزاره کف دست دوستاش که یکیشون همین دختر داییمه..

هی جند بار گفتم راجب من و زندگیم صحبت نکن...هی گفت من چیزی نمیگم

😊😊

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عزیز دلم فهمیدم مشکلت چیه

فقط و فقط زندگیتو بسپر به خدا و امام زمان

همه چیز در ید قدرت خداست،تا اون نخواد برگ از درخت نمیفته

صدقه زیاد بده و میتونی هر ماه یه مرغی خروسی چیزی بکش خون بریز که بلا ازتون دفع شه هیچم حرص و جوش الکی نخور

دست تورا بریدند،دست دادن در جهان ممنوع شد

ببخشید دوستان من یهو رفتم محیط کار هستم..

تا اینکه چندین بار گفتم لطفا اسم این شخص رو پیش من نیارین..اگر میارین پس اونو برای رفت و امد انتخاب کردین منو نمیخواین که رفت و امد کنین...و شوهرم بهش تذکر داد گفت مامان خانومم رو ناراحت نکن...

گفت نه مگه میشه من شمارو ول کنم و اون غریبه س و ...ی سلام علیک داشتم و دیگه هم اونم انجام نمیدم

😊😊

گذشت تا فهمیدم که دوباره تولد و پارک رفتن و ....

و منم همون شب با شوهرم بحث کردم و استوری گذاشتم که حلال نمیکنم کسی رو حق الناسم به گردنشه ...

فرداش مادرشوهرم زنگ زد از شوهرم امار بگیره..نمیدونست خونس و سرکار نرفته...من برداشتم گفتم گوشیش جا مونده خونه...هی گفت چیه بی حالی چیزی شده بهم بگو و اینا..منم گفتم نه...

تا شب چندین بار زنگ زد هی زبون میریخت واسه شوهرم بابت من....منم با شوهرم بحثم شد گفتم عوض اینا که خودشو خوب نشون بده و تو با من دعوا کنی که آدم حساسی هستم و ی چیز کوچیکی رو بززگ کردم و مادرت مقصر نیس..به حرف من ارزش قایل بشه و رابطشو قطع کنه...

😊😊

و شوهرم با من بحث میکرد که اعصابمو خورد میکنی اون به ما جه...زندگی ما به اون چه..و بی منطق و تعصبی رفتار میکرد که با هرکی دوس داره بره و بیاد و به من و تو چه...

تا اینکه دعوا بالا گرفت و پشت فرمون توی اتوبان با سرعت ۱۳۰ تا داشتیم چپ میکردیم.

همسرم قاطی کرد به شدت..منو گداشت خونه و منم گفتم دیگه نه میرم نه زنگ میزنم...یا من یا اونا...

😊😊

منظورم انتخاب بین من و رابطه با دختر داییم بود از جانب مادرشوهرم...

و شوهرم منو که گداشته خونه رفته سراغ خالش که باهاش راحته..جون مادرشوهرم هوچی گر و غیر منطقیه و خیلی شوهرم ازش میترسه...رفته گفته به مادرم بگو چی میخواد از زندگیم...پاشده رفته با اون دختره فلان جاها..اعصاب زنمو خراب میکنه..اینم‌با من دعوا میکنه موندم وسط زنم و مادرم..

مادرم ول کن نیس..بهش بگو یا من که پسرشم یا اون دختره...ما تصادف کردیم و داشتیم میمردیم...

خالشم گفته من به مادرت میگم...خودمم میرم با دختره صحبت میکنم حتی دیگه سلام علیکم نکنن...

😊😊

بعدش فرداش من و شوهرمو خونوادم رفتیم بهشت زهرا..از اونجا هم بابام اینا گل و حلوا و این چیزا خریدن رفتیم سرخاک پدرشوهرم...و من استوری کردم ی متنم راجب پدرشوهر و نهربونیش نوشتم...و عکس از سر خاک عموم و اینا هم گذاشتم.

همه خاله هاش..مادرش...و خواهرش و اومدن دیدن هیچی نگفتنننن...

و از اون روز ده روز یازده روزه حتی ی پیام ی زنگ نزدن...نه به من نه به شوهرم...

😊😊

تازه اونا قهر کردن...و ی جوری هم هستن همشون باهم دست به یکی میشن...ی عاقل ندارن راه درست رو نشون بده...

الان از نطر اونا من و شوهرم کار بدی کردیم.تازه طلبکارن.ولی اینسری گفتم کوتاه نمیام و نمیزارم به ناحق قهر کنن و من کوتاه بیام.

اونا به من برچسب اینو میزنن که حساسی...و این چیزا..و منو خراب میکنن توی نگاه شوهرم...وشوهرمم میگه هر چیزی رو داستان درست میکنی.و نمیبینه مقصر بودن مادرشو...

الان شوهرم پشتم واستاده...فقط میترسم ی دعوای دیگه پیش رو هست اونجا تحت تاثیر اونا برگرده بگه که تو حساسی و تو بزرگش کردی و اون دوستی به زندگی‌ما چه...

ولی من میخوام فقط بگم یا اون دوستی یا منی که عروسستم...

😊😊
عزیزم نگفته میگم صد در صد حق با تویه و این دوستی با غرض ورزی دوتاشون اتفاق افتاده 

دقیقاااااا...اخه دوستی با ی ادمی سی سال کوجیکتر از خودت و ی غریبه ای که میبینی با عروست مشکل داره چ ضرورتی داره...

😊😊
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته