2777
2789
عنوان

دلم از داییای بی غیرت و بی ناموسم گرفتع😓😔

| مشاهده متن کامل بحث + 933 بازدید | 35 پست

ابجیم ب خاطر اومد بیرون...رفتع بودیم جایی...


مامانم حواس پرتی دارع😭😭😭ندارع برع بیروووننن😭😭😭😭ولی دست خودش نیوده و رفتع بیرون...

داییم پیداش کزدع بردتش خونه بابابزرگم😓😓اونجا زنگ زدن باااز ب ابجیم زیر فحش کردنش😭😭

گفتن فلان شدع و دختر ..............کجایی چرا مادرتو تنها گذاشتتتتییییییی...


اومدیم اینجا و داییم شروع کرد حرف گفتن ب ابجیمو جلو در همسایه زدش😓😓

بعدش دایین بهش گف تو زندگی نداااری..ابجیم برگشت ب داییم گف اررع نداااارم تموووم زندگیییع من خواااهررررمه منننن تمام زندگیمو ب پای خواااهرم میریییژممم و ب احد و ناااسی مربوط نیس😭😭😭

ابجیم خیلی دوسم دارع....روزی که داییم داش ابجیمو میزد من دستم گچ گرفتع بود و بزور جلو داییمو میگرفتم..

ی بار داش با دوتا دستش خفه میکرد ابجیمو من گرفتم نذاشتم خفع کنننععع😭😭😭

که داند به جز ذات پروردگار که فردا چه بازی کند روزگار🌹💖

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

گلم رابطتون رو کم کنید وقتی میبینید انقدر اذیت میشید.

رابطه رو قطع کردیم...


ابجیم هر روز دارع دعای مرگشونو میکنع😓😓😓

هر روز ب ابجیم میگم نفرین نکن...اما بعد اون ماجرا عصبی شدع با قرص اعصاب میخوابه شبا..😓😓

از دانشگاه انصراف داد بخاطر حرف مردمو تهمتایی که داییای حرومزادم بهش میزدن😠😭😭

که داند به جز ذات پروردگار که فردا چه بازی کند روزگار🌹💖
ولی خودمونیم ابجیت نباید عاشق یه مرد زن دار میشد ناراحت نشیا

😓😓نباید میشد....


اما همینکه اشتباهشو متوجه شدع کافیع...

نباید اون آشغالا ابروریزی میکردنو جلو در همسایع میزدنش...

جرم که نکرررردددععع بوووددد😭😭

که داند به جز ذات پروردگار که فردا چه بازی کند روزگار🌹💖

😓😓😓خیلی حالم بدع😭خیییییلی...


ابجیم بخاطر اون عوضیای بی خانوادع رف خودشو انداخت جلو ماشین و تصادف کرد...

از بس همه بهش شک داشتنو همش سوال جوابش میکردنو ابجیم شبانع روز گریه میکرد...

ابجیم رفتع بود خوابگاه دانشگاه داییم بع داداشم گفتع بود با مردع فرار کردع..

اینو که ابجیم فهمیدع بود خودشو انداخته بود جلو ماشین...روانش بهم ریختع دیگع کنترل اعصاب ندارع..😓

که داند به جز ذات پروردگار که فردا چه بازی کند روزگار🌹💖
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792