سلام. وقتتون بخیر .
من دختر اول خانواده هستم و الان سه ساله که مامانم فوت کرده.دوتا خواهرهام ازدواج کردن و فقط داداش یکی یه دونم مونده.
29 سالشه و مهندس کامپوتر .خونه و ماشین هم داره و کارمند دانشگاه هم هست و برای خودش مغازه کامپیوتری داره.
مامانم دختر داییم رو خیلی دوست داشت بعد از سالگرد مامانم رفتیم خواستگاری و دختر داییم جواب رد داد.
ما جاهای دیگه رفتیم ولی جور نشد تا اینکه خالم پیغام فرستاد که دختر داییم نظرش عوض شده و به این ازدواج راضیه.
ما دوباره رفتیم خواستگاری و تا یک ماه همه چیز خوب بود تا اینکه یه روز زنداییم تمام وسیله هایی که برده بودیم پس اورد و گفت که دخترش منصرف شده.
برادر شوهر من میدونست من برای برادرم دنبال زن میگردم و دختر باجناقش رو پیشنهاد داد ولی من قبول نکردم.
حدود دو ماه همش به من و همسرم میگفت و تعریفشون رو میکرد تا اینکه ما رو راضی کرد بریم تا دختره رو ببینیم.
خداییش دختره هم خوشکل بود و داداش منم بعد از تحقیقات که همه تعریف دختره رو کردن قبول کرد و ما رفتیم برای خواستگاری رسمی