تو اتاق شوهرم با خواهر زاده و برادر زاده شوهرم که کوچیک بپر بپر رو تخت کر یم.اونا پریدن طوری نشد
من پریدم فیبر تخت شکست.اونا همگذاشتن کف دست پدر شوهرم.وسط مهمونی 😐😐😐😐
جهان زیادی شلوغ و درهم شده.آرام جان!کجایی؟شهر خلوت شده و دل ها مضطر.نمی آیی؟در روزگاری که زیر سایه مجسمه ی آزادی غرب وحشی رخ نمایی میکند.در دنیایی که قانونش شده گرگ باش تا خورده نشوی مرگ سزای بره هاست.چه چیزی میتواند پدری را پسری را دختری را مادری را زنی را مردی را از کنج امن خانه اش بیرون بکشد و ببرد برای خدمت.طلبه ای می گوید شیعه غسل و کفن لازم است.و داوطلبانه به غسالخانه میرود.جوانی بی سواد به بیمارستان میرود تا نظافت کند.می گوید پزشکی نمیدانم حداقل میتوانم خدمت گذار باشم.مادرانی دلواپس پشت چرخ های خیاطی ماسک و گان میدوزند.کارخانه دار خط تولید دستکش راه می اندازد.رایگان یا به قول بچه های جنگ صلواتی.موکب داران اربعین در شهر موکب سلامتی میزنند. چه چیزی این وسط انسان را به این درجه از انسانیت میرساند؟چه چیزی جز ایمان!جز توکل!جز خدا 🌹🌹حسین جانم.ارباب !این کوچه های خلوت شهر بدی کرده.گناه کار شده.اما خودت شاهدی همین کوچه محرم و صفرش جولانگاه پرچمت بوده.مردان این دیار روی اسم دخترت غیرت دارند.اسم علمدارت علی گندابی ها پرورش داده.علی اکبر ها داده ایم وقتی نام خواهرت وسط آمد.مادرمان با اشک بر شیر خواره ات شیرمان دادند.حسین جان نگاهی به حال خراب مردم این شهر کن.گوشه نگاهی از تو قیامت میکند.ما بد بودیم اما زیر پرچم شما نفس نفس زدیم.نفس را...هیاهو را...نشاط را به شهر برگردان.یک کلام ارباب.خراب کردیم. درستش کن😔😔
من مجرد که بودم اصلا تو خونه کار نمیکردم بعد از ازدواج برای بار اول خواستم قرمه سبزی بپزم یادم رفت لوبیا بریزم توش آوردم سر سفره با خودم میگفتم چرا اینطوریه بعد شوهرم گفت میگم انگار یچیزیش کمه گفتم آره ولی نمیدونم چی گفت لوبیاش کو ؟بردم ریختم تو قابلمه لوبیا پخته داشتم بهش اصافه کردم ولی الان دست پختم زبانزد همه است
"شده از درد بخندی که نبارد چشمت؟ من به این خنده ی پر غصه دچارم شب و روز"
حالا من هیچ وقت غذام شور یا سوخته نشده جالبه برام😀 اما مثلا من اوایل ازدواجمون میذاشتم شوهرم بره س ...
چه حالی بدی به خودت تو دستشویی دقیقا؟
جهان زیادی شلوغ و درهم شده.آرام جان!کجایی؟شهر خلوت شده و دل ها مضطر.نمی آیی؟در روزگاری که زیر سایه مجسمه ی آزادی غرب وحشی رخ نمایی میکند.در دنیایی که قانونش شده گرگ باش تا خورده نشوی مرگ سزای بره هاست.چه چیزی میتواند پدری را پسری را دختری را مادری را زنی را مردی را از کنج امن خانه اش بیرون بکشد و ببرد برای خدمت.طلبه ای می گوید شیعه غسل و کفن لازم است.و داوطلبانه به غسالخانه میرود.جوانی بی سواد به بیمارستان میرود تا نظافت کند.می گوید پزشکی نمیدانم حداقل میتوانم خدمت گذار باشم.مادرانی دلواپس پشت چرخ های خیاطی ماسک و گان میدوزند.کارخانه دار خط تولید دستکش راه می اندازد.رایگان یا به قول بچه های جنگ صلواتی.موکب داران اربعین در شهر موکب سلامتی میزنند. چه چیزی این وسط انسان را به این درجه از انسانیت میرساند؟چه چیزی جز ایمان!جز توکل!جز خدا 🌹🌹حسین جانم.ارباب !این کوچه های خلوت شهر بدی کرده.گناه کار شده.اما خودت شاهدی همین کوچه محرم و صفرش جولانگاه پرچمت بوده.مردان این دیار روی اسم دخترت غیرت دارند.اسم علمدارت علی گندابی ها پرورش داده.علی اکبر ها داده ایم وقتی نام خواهرت وسط آمد.مادرمان با اشک بر شیر خواره ات شیرمان دادند.حسین جان نگاهی به حال خراب مردم این شهر کن.گوشه نگاهی از تو قیامت میکند.ما بد بودیم اما زیر پرچم شما نفس نفس زدیم.نفس را...هیاهو را...نشاط را به شهر برگردان.یک کلام ارباب.خراب کردیم. درستش کن😔😔
تو اتاق شوهرم با خواهر زاده و برادر زاده شوهرم که کوچیک بپر بپر رو تخت کر یم.اونا پریدن طوری نشد من ...
خسته نباشی عزیزم
شروع از گروه زرد💛🐥صعود به گروه نارنجی 💪💪💪و بلاخره صعود به گروه آبی💙💙💙وزن شروع۸۰کیلوگرم البته خودمونیم ۸۲ بودم وچون مدتی بود وزن نکرده بودم نفهمیده بودم 😥😥😥هدف اول ۷۷(این یه دونه قفل رو با کمک فندق فسقلی عزیزم بازکردم خیلی ممنونم ازش عشقه منه)🔓هدف دوم ۷۲🔓هدف سوم ۶۷🔒وزن هدف۶۲کیلوگرم❤وزن فعلی ۶۹.۵۰۰ قد ۱۶۰❤من مطمئنم که این بار موفق میشم💪💪💪💪باآرزوی سلامتی برای نازنین جون سرگروه نارنجی لطفا برای سلامتیش دعا کنید
نه مامانم خیلی سعی میکرد یادم بده اما من تو این فازا نبودم اما زود یاد گرفتم شوهرم غذاهامو خیلی دوست داره. شور شدن غذاهام بخاطر این بود که خودم خوش نمک دوست داشتم اما اونا غذای بی مزه میخوردن واسه همین غذای من براشون شور بود سوختن غذاهام هم بخاطر این بود که خوابم می برد😁
من درین تنهایی فکر یک بره ی روشن هستم که بیاید علف خستگی ام را بچرد......!
هنوز کمرم راست نشده.من اون موقع چاق هم بودم.از اون دوتا هم متنفر شدم😐
جهان زیادی شلوغ و درهم شده.آرام جان!کجایی؟شهر خلوت شده و دل ها مضطر.نمی آیی؟در روزگاری که زیر سایه مجسمه ی آزادی غرب وحشی رخ نمایی میکند.در دنیایی که قانونش شده گرگ باش تا خورده نشوی مرگ سزای بره هاست.چه چیزی میتواند پدری را پسری را دختری را مادری را زنی را مردی را از کنج امن خانه اش بیرون بکشد و ببرد برای خدمت.طلبه ای می گوید شیعه غسل و کفن لازم است.و داوطلبانه به غسالخانه میرود.جوانی بی سواد به بیمارستان میرود تا نظافت کند.می گوید پزشکی نمیدانم حداقل میتوانم خدمت گذار باشم.مادرانی دلواپس پشت چرخ های خیاطی ماسک و گان میدوزند.کارخانه دار خط تولید دستکش راه می اندازد.رایگان یا به قول بچه های جنگ صلواتی.موکب داران اربعین در شهر موکب سلامتی میزنند. چه چیزی این وسط انسان را به این درجه از انسانیت میرساند؟چه چیزی جز ایمان!جز توکل!جز خدا 🌹🌹حسین جانم.ارباب !این کوچه های خلوت شهر بدی کرده.گناه کار شده.اما خودت شاهدی همین کوچه محرم و صفرش جولانگاه پرچمت بوده.مردان این دیار روی اسم دخترت غیرت دارند.اسم علمدارت علی گندابی ها پرورش داده.علی اکبر ها داده ایم وقتی نام خواهرت وسط آمد.مادرمان با اشک بر شیر خواره ات شیرمان دادند.حسین جان نگاهی به حال خراب مردم این شهر کن.گوشه نگاهی از تو قیامت میکند.ما بد بودیم اما زیر پرچم شما نفس نفس زدیم.نفس را...هیاهو را...نشاط را به شهر برگردان.یک کلام ارباب.خراب کردیم. درستش کن😔😔