میدونه بچه ی دوم الان اصلا موقعیتشو ندارم اما هر بار فامیلو میبینه جو گیر میشه و با وجود اینکه بارها تذکر دادم و حتی دعوا کردم بازم جلو همه بهم میگه اونا هم بعضی هاشون بهم هی گیر میدن بچه دوم بیار اینا رو با حالت تحقیر و مسخره کردن میگن ، البته اطرافیانم نمیدونن چقدر شرایطم خاصه و فعلا بچه نمیخوام . یا هر بار مهمون داشته باشه با وجود اینکه من یه آزمون مهم و سرنوشت ساز دارم جلو مهمونا زنگ میزنه بهم ومجبورم میکنه تو رودربایستی کلی از برنامه هام بزنم و برم کمکش با این وجود که عملا ازش هیچ توقع کمک ندارم با وجود یه بچه و بچمو حتی با وجود شرایط سخت نزاشتم پیشش و کمک چندانی بهم نمیکنه هر بار دعوامون میشه ولی دوباره تکرار میکنه مهمونی خودش ودوستاش از آینده من براش مهمتره
متاسفم گاهی مادرا خیلی نفهم میشن
خوب ي بار ك نري ك مامان جونم انشالله خوش بگذره ولي بچم مريضه نميتونم بيام حل ميشه
يا مامان جون خيلي دوس دارم بيام دوستان ب جاي ما كاش غذا از بيرون بگيري و خودتم ب زحمت نندازي!اين طوري حل ميشه
بدبختی اینجاست جلوی همه میگه دوست دارم تو هم پیشمون باشی وای دلم نیست غذا درست کردم نخوری واونا فکر میکنن من مهربون مادر دنیا رو دارم با این وجود که مثلا دیروزش به مامانم گفتم اصرار نکنه برنامه ام به هم میخوره
یعنی هیچ کس نیست آدمو راهنمایی کنه ای خدا
از خدات باشه مادر داری ....البته لیاقت میخواد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
