بسم رب المهـ(عج)ـدی ....
گاهی به مسافت یک کوچه قامتی خم می شود و مویی سپید ...
عالمی به وسعت تاریخ یتیم می شود و
جهانی که هجده بهار بیشتر به خود ندیده بود برای همیشه زمستانی می شود ...
حضرت مادر ...
هنوز از ورای تاریخ ناله جانسوزت بین در و دیوار آن هنگام که امت ناسپاس پدرت درب خانه ای را که جبریل امین بی اذن دخول به آن وارد نمیشد، با لگد گشودند به گوش میرسد ...
آن هنگام که مهدی ات را به یاری طلبیدی ...
و اینک هزار و صد و اندی سال است که فرزندت مهدی داغدار ماجرای کوچه ای است که در آن سرو قامتت خم شد، غرور مجتبایت شکست و دستهای یلی بسته شد که پشت پهلوانان عرب را به خاک رسانده بود ...
مادر جان ...
غربت فرزندت مهدی از جنس غربت مولایمان علی است ...
با دست شکسته ات برای پایان یافتن غربت فرزندت دعا کن که بی تردید دعای تو به درگاه پروردگار مستجاب است.
پشت در زهرا صدایت کرد مهدی جان بیا
منتظر زهراست برگرد ای عزیز فاطمه
يا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمة عجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ ...