2777
2789

بچه ها من دوسال و نیمه تقریبا ازدواج کردم تو ای مدت هم کم اختلاف نداشتیم سر هر مسئله کوچیکی شوهرم زنگ میزد خانوادش میگفت بیاین زنمو ببرین خونه باباش من دیگه این زندگیو نمیخام .ولی من کلمه ای ب خانوادم هیچی نمیگفتم باهاش راه میومدم میگفتم میخام زندگی کنم حالا عصبانی بوده ی غلطی کرده زندگی ارزشش خیلی ببشتر از این حرفاس . تو این دوسال و نیم تا تونست بهم بی احترامی کرد تحقیرم کرد .بهم توهین کن . نمیذاشت تنها از خونه بیرون برم ی دونه نون بخرم. درسم رو کنار گذاشتم از خانوادم دور شدم رفتم شهر اونا . همه اینارو قبول کردم چون دوسش داشتم .میخاستمش . از روز اول شوهرم هی میگفت بچه بچه .خانوادم بچه میخان ارزو دارن . از روز اول رفتیم دکتر گفت تو هنوز بیست سالت نشده رحمت آمادگی نداره عجله نکن هنوز خودت بچه ای .

بهمون قرصای ویتامین A و اسید فولیک و اینا داد . هر ۶ ماه یبارم میرفتیم چکاب ب دکتر نشون میدادیم میگفت مشکلی ندارین .ما هم دیگه بهش فکر نمیکردیم 

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

ولش کن برن جهنم بابا. بیشورای بی‌نزاکت

اعصابم خورده معذرت می‌خوام.😡 فضول خانوادشون داره میاد

عزیز مادر سه سال از انتطار من می‌گذره و تو هنوز نیومدی. نمی‌دونی چقدر دوست دارم تورو به آغوش بکشم و عطر تنت رو استشمام کنم؛ اما افسوس که سهم من هرماه بی‌بی چک کاذب و تیتر بتای ۱.۱ لعنتی هست. فکر کنم دیگه خسته شدم. نه می‌خوام برم عمل و نه دکتر، چون فهمیدم خدا هم با من سر لج گذاشته، که اگه نذاشته بود بی‌بی‌چکام مثبت نمی‌شد و آزمایشام منفی.💔💔
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز