سه ساله عروسي كردم از روز عقد سر مهريه خانواده شوهرم دعواي بدي كردن و شوهرمو از خونه و كاربيرون كردن قهر بوديم تا ٤ماه مونده به عروسي سر مريضي پدرشوهرم آشتي كرديم تا دو ماه بعد عروسي هم خوب بوديم تا يه روز شوهرم،دوباره دعوا شد باخانوادش اوند خونه گفت ديگه حق نداري بري خونمون اصلا هن نگفت سر چي دعواش شده گفت مهم نيس تو اين ٦ماه من حسابي هم بهشون احترام گذاشتم سعي كردم گذشته را فراموش كنم دوماه بعد برادرشوهرم عقد كرد به ما نگفتن تا عروسيش كه ما را با كارت دعوت كردن ما هم رفتيم اما اصلا به من محل ندادن من از رفتنم پشيمون شدم چون حسابي به اين عروس جديد احترام ميذاشتن خيلي ناراحت شدم از رفتار متفاوتي كه با منو خانوادم داشتن يه هفته بعد عروسي هم همشون منو گذاشتن تو بلك ليست
مشخصه دنبال بهونه ان تاباهات بد باشن اهمیت نده یه روزی پشیمون میشن
وای چه بی فرهنگ
خاك تو مخشون
چ ادمهاي بيماري!!! بهتر نيس خودتون رو درگير نكنيد اگه اونا شمارو دوس ندارن ك بنظر ميرسه ادم محترمي هستيد چون با وجود اين رفتاراشون الان هم بهشون توهين نميكنيد !! مشكل اوناس!!
مشكل شما نيس
خب نشون دادن لایق احترام نیستن.شما هم بیخیالشون بشین.
لابد عروسی برادرشوهرتم رقصیدی؟باید خیلی رسمی میرفتی کادو میدادی و برمیگشتی.
اصلا برات مهم نباشن خوشحال باش ک شوهرت نمیخواد بره من آرزومه شوهرم نخاد خودم نمیرم نمیام آرامش دارم
اصلا برات مهم نباشه
نه نرقصيدم اما خيلي بهم برخورد
در صورتيكه من اصلا نميدونم چرا باهم دوباره دعواشون شده هر موقع از همسرم پرسيدم اصلا بهم نگفت گفت مهم نيس تو ديگه نرو و بيا با اين حال باز بغد دعوا زنگ زدم اما مادرشوهرم به شوهرم فحش داد منم ديگه زنگ نزدم
در صورتيكه خودم و خانوادم از زن برادرشوهرم بالاتريم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
17 ثانیه پیش
18 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
