من حرص میخورم
چون چیزی بگم خانواده شوهرم بهشون برمیخوره و دعوا به پا میکنن
بچه هاشون ( بچه هم نیستن۱۴-۱۵ ساله اونم پسر) میرن تو. اتاق خوابم رو تختم ۴ نفری دراز میکشن تمام کشوهای میز آرایشم و میگردن
۲ فلش داشتم برداشتن منم جرات ندارم حرف بزنم ننه هاشون خون به پا میکنن
یکیشون خوراکی و میوه های بچه م که رو میزه میخوره بعد بچه م کوچیکه میره بازی میاد میبینه نیست گریه میکنه ننه بیشعورش هم نمیگه مال بچه ست دست نزن هرهر میخنده که بچه من خورد پسر. ۱۵ ساله