خیلی استرس بچه دار شدن گرفتم

ان شاالله سالم و سلامت باشی خودت بچه هات عزیزم

حالا ادامش : توی این چهار سال فقط یکبار مسافرت رفتم اونم بعد عروسی ، دیگه همش بی پولی و سختی و مشکلات ، خودم دو ماهه با یکی از دوستام شریک شدم ارایشگاه زدم ، از یکسال و نیم قبلش یه شهر دیگه میرفتم کلاس حالا شما تصور کنین تا این کار جا بیوفته ، و اینکه من بخوام الان بچه دار بشم حساب کن این همه پول و وقتی ک خرج کردم الکی هدر میره ، البته پول کلاسا رو هم ب سختی جور میکردم ، برای ارایشگاه هم دوستم عجله کرد گفت من پولش رو میدم تو کم کم بهم پس بده سهم خودت رو ، خدا خیرش بده

خوش ب حالت واسه همین غصه م گرفته ، خیلی دوس دارم با بچه هام دوست باشم و با هم خوش باشیم

منم طرز فکرم مثل شماست ، واسه همین تا قبل از این خیلی ذهنمو درگیر نمیکردم چون گفتم بچه تو این همه مشکل چجوری میخواد بزرگ بشه ، یا ممکنه لاونجوری ک میخوام رشد نکنه و تربیت نشه ولی من توی ی شهر خیلی کوچیک زندگی میکنم ، همسنای من همه بچه ی بزرگ دارن ، ی دختره اومده بود ارایشگاه ده سال ازم کوچیکتر بود بچه دو ساله داشت ، البته بنظرم ظلمه تو سن اون بچه داشتن ، ولی من با این شناختی ک از خودم دارم الان انقد عصبی و بی حوصله ام چطور میتونم چند سال دیگه صبر کنم ، سنم بره بالا بی حوصله تر نمیشم ینی؟

ان شاالله هر چ زودتر ب ثبات برسه زندگیم ، برام دعا کن عزیزم

حالا این وسط بخاطر فشار زندگی خودم اینقدر وزن کم کردم و ضعیف شدم که دیگه جا نداره لاغرتر از این بشم، خودمم از قبل استرسی بودم الان دیگه صد برابر استرسی شدم که میگن شانس بارداری رو پایبن میاره هم استرس هم لاغری

از شانس من همه الان درگیر کاراشونن کسی وقت نداره بهم کمک کنه یا راهنماییم کنه ... کاش یکی یه راه واسه به آرامش رسیدن بهم یاد میداد