برای یکی از دوستام تعریف کردم ...
که پدرم با اینکه نامزدم پسرعمومه بازم بهمون اجازه نمیده تا روز عقد بیرون بریم ...
گفت پدرت بهت اعتماد نداره😩
یعنی چی چرا ... من که همیشه رعایت کردم
کلا با پدرم مشکل دارم...
ولی این قرارای یواشکی صبح زود دیگه داره برام استرس زا میشه
امروز بهم گفت مایوتو پهن نمیکنی رو بند 😮
گمونم فهمیده کلاس شنامُ پیچوندم😣
عزیزم دوستت بیخود گفته من حتی عقد بودم بازم خیلی مقرراتی بودبابام
خخخخخ شک نکن فهمیده که پیچوندی و اونم تیکه پرونده که بفهمی مراقب باش
بترسونش
بابات خوبیت رو میخاد ناراحت نشو
حق داره پدرته دوروز دیگه ی مشکل پیش میاددست ز دامن همین پدری بهشم حق میدم توداری میپیچونیش
من که کلاازادبودیم ولی دوماه بعدم عروسیم بود
اووووه بابات چه پیگیره تو هم حواستو جمع کن سوتی نده خب دختر خووووب
بشین با بابات حرف یزن بگو ما باید همو بیشتر بشناسیم تا قبل از ازدواج چشم بسته که نمیشه رفت زیر سقف قانعش کن
خیلی ربطی به اعتماد نداره ...
این مسئله و حساسیتش برای خیلی خانواده ها یه چیز جاافتاره و مرسومه و عمل نکردن بهش رو سنت شکنی میدونن.
