2777
2789

لایکم کنید بیدار شدم بخونم


🌱 من از تبار #دختران_تکراری نیستم....                       من همان #تافته ی _جدا_بافتهام.....🍭                              ~~~~~~~~~~~~~~~~~                          👩‍⚕️ یکمامایآروم و مهربون                                        🚫توروخداااااااااا لایکم نکنید🚫
لایکم کنید بیدار شدم بخونم

ی سوال چرا تاپیکو ذخیره نمیکنی بجا اینکه بگی لایک کنن🙄

تمامي دينم به دنياي فاني،شراره ي عشقي که شد زندگانی،به ياد ياري خوشا قطره اشکي،به سوز عشقي خوشا زندگاني،هميشه خدايا محبت دلها،به دلها بماند به سان دل ما،که ليلي و مجنون فسانه شود،حکايت ما جاودانه شود،تو اکنون ز عشقم گريزاني،غمم را ز چشمم نمي خواني،از اين غم چه حالم نمي دانی،پس از تو نمونم براي خدا،تو مرگ دلم را ببين و برو،چو طوفان سختي ز شاخه غم،گل هستي ام را بچين و برو،که هستم من آن تک درختي،که در پاي طوفان نشسته،همه شاخه هاي وجودش،زخشم طبيعت شکسته 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خیلی قشنگه لطفا لایک

شما بگو اون ک رفت😄

تمامي دينم به دنياي فاني،شراره ي عشقي که شد زندگانی،به ياد ياري خوشا قطره اشکي،به سوز عشقي خوشا زندگاني،هميشه خدايا محبت دلها،به دلها بماند به سان دل ما،که ليلي و مجنون فسانه شود،حکايت ما جاودانه شود،تو اکنون ز عشقم گريزاني،غمم را ز چشمم نمي خواني،از اين غم چه حالم نمي دانی،پس از تو نمونم براي خدا،تو مرگ دلم را ببين و برو،چو طوفان سختي ز شاخه غم،گل هستي ام را بچين و برو،که هستم من آن تک درختي،که در پاي طوفان نشسته،همه شاخه هاي وجودش،زخشم طبيعت شکسته 
بچه ها من تازه واردم چطوری ذخیره کنم

این پرچم کنار قلبو بزن میره تو تاپیک های ذخیره شده

تمامي دينم به دنياي فاني،شراره ي عشقي که شد زندگانی،به ياد ياري خوشا قطره اشکي،به سوز عشقي خوشا زندگاني،هميشه خدايا محبت دلها،به دلها بماند به سان دل ما،که ليلي و مجنون فسانه شود،حکايت ما جاودانه شود،تو اکنون ز عشقم گريزاني،غمم را ز چشمم نمي خواني،از اين غم چه حالم نمي دانی،پس از تو نمونم براي خدا،تو مرگ دلم را ببين و برو،چو طوفان سختي ز شاخه غم،گل هستي ام را بچين و برو،که هستم من آن تک درختي،که در پاي طوفان نشسته،همه شاخه هاي وجودش،زخشم طبيعت شکسته 
عشق های دانشگاهی خیلی دوس دارم چون خودم هیچ وقت چنین عشقی تجربه نکردم برام جالبه

اتفاقا خیلی بهتره که تجربه شو نداشتی.10 سال از اون روزا میگذره هنوزم که هرازگاهی از جلو دانشگاه رد میشم یادش میفتم😢

میشه واسه سلامتی مامانم و سالم بغل کردن بچم یه صلوات مهمونم کنی؟

صد بار مردم و زنده شدم تا رسیدم خونه

بابام نبود

اما مامانم گف ک بابات ظهر اومده و گفته این کلاه برای سر ما گشاده برا چی و ب چ حساب من باید ۳سال از بهترین موقعیتام بگذرم و.....با اینکه مطمین نبودم و

ترس داشتم همچنان و تفاوت فرهنگی و اعتقادی خیلی برام مهم بود و حرف بابام رو واقعا قبول داشتم ولی همون موقع ی پسری با موقعیت عاااالی رو از لج بابام رد کردم و گفتم ن اون ن این

اما معین از خوشحالی رو پاش بند نبود

مدام از اینده حرف میزد و بهم امیدواری میداد

معین کم کم ظاهرش عوض شد

کمی سوسول بود و موهاش همیشه شبیه موهای شاهرخ استخری تو دلنوازان:)

اما شلوار لی تبدیل شد ب شلوار پارچه ای ته ریش گذاشت و موهاشم ساده

نماز خون شد و مسجد میرفت و بهم زنگ میزد ک مسجدم و دارم برای ایندمون دعا میکنم

میگفت من ذاتن عین مامانمم و تو شبیه مامانمی

همه اینارو ب مامانم میگفتم و مامانم تو رد کردن خواستگار باهام همکاری میکرد و نمیذاشت بابام چیزی بفهمه

میدونست زنی تو خونه معین نیست برادر بزرگش ک دانمارک بود و سومیه هم ک پزشکی میخوند برا تخصصش شمال فقط معین و برادر دومی و پدرش تو خونه بودن اکثرا ناهار نمیخورد و هرچی میگذشت صعیف تر میشد.مامانم همیشه دو تا ساندویچ برای من درست میکرد یا غذا ک درست میکرد میگفت براش ببر مادر تو خونشون نیست

معین عاشق مامانم و دست پختش بود همیشه میگفت کاش دستپختت ب مامانت بره و منم میگفتم تاحالا تخم مرغ هم درست نکردم

هی میگفت باید کم کم شروع کنی:)

مامانم هم از معین خوشش میومد

روزها میگدشت و ما عاشق تر میشدیم

همه روزای هفته باهم بودیم و ساعتها راه میرفتیم و از اینده حرف میزدیم.من با بابام سرسنگین بودم و اونم همینطور با باباش.همش ازم معدرت میخواست ک ماشین نداره و منم میگفتم ک مهم نیست و اینجوری بیشتر میتونیم باهم باشیم.

همه چیزی ک بیرون میخوردیم بیشتر غذای سلف بود ک اون میگرفت و میاورد بیرون و باهم میخوردیم تو پارک.هیچوقت نمیزاشت من خرج کنم

یادمه ی بار همه پولش ۵۰۰ تومن بود ک اینقد راه رفته بودیم ضعف کرده بودم رفت باهمون برام ی دونات خرید

همیشه میگفت تو فرشته ای ک از اسمون برام اومدی

میگفت با تو گذر زمانو حس نمیکنم و خیلی بهم خوش میگذره

هرچی بهش میگفتم و میخواستم میگفت شما جون بخواه

هر کاری میکرد ک خوشحالم کنه

برای تولدم برام ی مانتو خرید با هزار ترس و لرز رفتیم بازار و گفت ک میخواد با سلیقه من خرید کنه

براش ی تیشرت و کفش خریدیم

و بعد گفت ی مانتو انتخاب کن

ی مانتو کتون سبز کله غازی ک خیییییلی دوسش داشتم

برام گل میخرید یا هرجا گل میدید میکند بهم میداد

با اون رو ابرا بودم هر روز بیشتر عاشقش میشدم

ی دفه بهم از ترسش برای اینده گفت ک بعد سربازی ک کار ندارم چجوری عروسی بگیرم و خونه بگیرم

خونه معین دو طبقه ویلایی بود زیرزمین بود و همکف و ی واحد ۴۰ متری ک برادر بزرگش ک برگشته بود از دانمارک برا خودش ساخته بود

بهش گفتم خب اگه داداشت تا اون موقع داماد شد میریم ی مدت تو همون سوییت ۴۰ متری

یادم نمیره ک چشاش خیس شد و فقط بهم نگاه میکرد

و میخندید

ما بدون هیچ امکاناتی باهم خوش بودیم

با قشنگ ترین کلمات همو خطاب میکردیم

عشق ما ی عشق افسانه ای بود

معین کاملا تغییر کرده بود

ی روز تو کلاس عملی دیر رفتم و مسیولش ک دانشجو بود و همکلاسیمون نذاشت برم داخل ب معین ک گفتم رفت ب قصد کشت طرف کتک زد و اونجا دیگه همه فهمیدن ک منو اون باهمیم

منو تو محیط دانشگاه خانوم صدا میکرد

همه از دانشجو و کارمند مارو میشناختن

معین از هیچکس ابایی نداشت عشقش رو جار میزد البته ب همه گفته بودیم ک نامزدیم

من با مادر معین تلفنی صحبت کرده بودم و اونم همراه معین اومدن خونمون و مادرش گفت ک از همه چیز خبر داره و الان اگه با پدر معین مطرح کنه اون قبول نمیکنه زن ساده و مهربونی بود برعکس باباش ک از تعریفا فهمیده بودم ادم مستبدیه

اسم باباش محمدرضا بود و معین ب باباش میگف رضاخان میر پنج:)

شاید باور نکنین ولی معین جرات نداشت ک بعد ساعت ۹ بره خونه از ترس باباش

بعد اونشب ک مامانش اومد خونمون دیگه منو معین خودمون رو مال هم میدونستیم

عشق ما ی عشق اسمونی بود ک تا حالا نظیرش رو هیچ جا ندیدم هنوز

ینی معنای واقعی از خودگذشتگی بود

معین خیلی با محبت بود البته میگفت قبل تو اینجوری نبودم

همیشه میخواستم صداش کنم میگفتم معییییین

اونم میگفت جون دلم نفسم یا جون دلم عشقم یا....

این عادتش بود

ما از نظر ظاهری هم خیلی ب هم میومدیم

خلاصه ک عشق معین ک ی پسر سوسول و شاید دختر باز با منی ک ب ی پسر محل سگ نمیدادم شد زبون زد کل دانشگاه.کسی باورش نمیشد معین اینقد عوض شده باشه.اون دختره ک از معین خوشش میومد و بهش میگف دوست جون مارو ک میدید با تمام حرصش نگامون میکرد.عشق ما شده بود الگوی همه

درسمون کم کم تموم میشد و معین تو درسای عملی ترم اخر ینی پروژه عملی و تئوری کلی کمکم کرد

کل پروژه تئوریم رو خودش مینوشت و تایپ شده برام میاورد و منم ب استاد میدادم

پروژه عملی هم ک هرهفته گزارش کار میخواست و چون اون خونشون وای فای داشت هر هفته برام مینوشت و برا استاد ایمیل میکرد درس ارائه رو تموم پاورپوینتش رو برام درست کرد و من فقط ارائه دادم ک حین ارائه ازم فیلم هم گرفته بود:)

من درسای خوندنیم خوب بود ولی معین بیشتر ب کارای عملی وارد بود

خلاصه ترم ۸ معدلم بالای نوزده بود

دو تا نمره ۲۰ داشتم

و همه اینارو مدیون معین بودم با اینکه میتونستم ۸ ترمه تموم کنم اما اون ترم همش ۱۲ واحد برداشتم و ۸ واحد موند برای ترم ۹

دلم میخواست بیشتر با معین باشم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

ندنوتتت

miم۴۴۵ | 11 ثانیه پیش
2791
2779
2792