2777
2789
عنوان

فانتزی تو بچگی هام

| مشاهده متن کامل بحث + 403 بازدید | 33 پست
با نیکبخت واحدی ،،،بازیکن استقلال،، ازدواج کنم و  واسش دوتا پسر قند عسل بیارم

خخخخ خیلی باحال بودی🤣🤣🤣🤣

دلسوز زنی هستم که حتی زنانه ترین احکامش را هم مردان می نویسند
من متولد 68آذرماه هستم یادش بخیر

منم آذری ام ۶۲یاد بچگی هاو فانتزی های ساده و قشنگمون بخیر

خیلی دلم تنگه اونموقع هاست بچه ها

خدایا هرلحظه شکرت برای تمام نعمت های زیبایی که وارد زندگیم میکنی  

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

این فانتزی منم بود منم ۳۵ سالمه عاشق پارسا پیروزفر بودم فکر میکردم وقتی فیلمو نگاه میکنم همه میفهمن ...

🤣🤣🤣🤣🤣 دختر پوکیدم از خنده 

دلسوز زنی هستم که حتی زنانه ترین احکامش را هم مردان می نویسند

سلام من تو اون دوران نوجوانی فانتزیم بازیگر شدن بود قبلا هم اینجا گفته بودم

من خیلی تو فاز فیلم و بازیگری بودم اون موقع ها... تا تنها میشدم فقط واسه خودم تمرین بازیگری میکردم

مثلا اسمارتیس می ریختم کف دستم، در حالی که داشتم قلبمو ماساژ میدادم اسمارتیسو عین قرص میدادم بالا بریده بریده نفس میکشیدم یه ژستی ام میگرفتم که مثلا دارم سکته قلبی میکنم😓

سلام من تو اون دوران نوجوانی فانتزیم بازیگر شدن بود قبلا هم اینجا گفته بودم من خیلی تو فاز فیلم و ب ...

😄😄😄😄😄بابا تو دیگه کی بودی😜😄😄

دلسوز زنی هستم که حتی زنانه ترین احکامش را هم مردان می نویسند

وقتی همش واسه خودم تو خلوت تمرین بازیگری میکردم، یکی دیگه از نقش هایی که توش غرق میشدم کتک خوردن از شوهر بود  

سکانس از اونجایی شروع میشد که من گریههههه میکردم عررررر میزدم دستت رو من بلند نشه هاااا علی(همیشه هم اسم شوهرم علی بود نمیدونم چرا  ) دستت رو من بلند نشه هااااا علی منو زدی نزدی هاااا یه در کسری از ثانیه گردنم رو یه وری کج میکردم که انگار زد تو گوشمدستمو آروم میذاشتم رو صورتم یه کم میمالیدم... مظلوم... اشکام می ریخت و میرفتم یه گوشه زانوهامو بغل میکردم واسه خودم گریه میکردم، بعد صدای خنده های شوهرم و زن دومش رو از اتاق میشنیدم و تمام خاطرات زندگی و جوونیم که به پای این مرد ریختم از جلو چشمام رد میشد( در عمق نقش فرو میرفتم)

بعد سرمو بلند میکردم با چشمای پر از اشک و عین پنکه از سمت راست تا چپ با یه شیب ملایم سرمو حرکت میدادم جوری که انگار شوهرم با زن دومش دست تو دست اومدن از جلو من رد شدن رفتن و شوهرم درو روی من قفل کرد و رفتن

وقتی همش واسه خودم تو خلوت تمرین بازیگری میکردم، یکی دیگه از نقش هایی که توش غرق میشدم کتک خوردن از ...

اینارو داری جدی میگی خداییش!؟🤔دیوونه ای بودی واسه خودت 🙈😜

دلسوز زنی هستم که حتی زنانه ترین احکامش را هم مردان می نویسند
مرسی😂😂😂😂

کاش من اوموقعها پیدات میکردم کلی باهم کلی میخندیم حال میکردیم.حالا که اینو گفتی یادم اومد منم یمدت فانتزیم این بود گوینده خبر بودم 🤣روزنامه برمیداشتم و خبرهاشو مثل گوینده شبکه ۱ اونم آقای حیاتی تقلید میکردم تازه داداشام همبازیم بودن و مینشستن مثلا اخبار گوش میدادن🤣🤣🤣یادش بخیر

دلسوز زنی هستم که حتی زنانه ترین احکامش را هم مردان می نویسند
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792