سنتی ازدواج کردم...
تو سن ۱۷ سالگی..
دختری بودم ک باباش مذهبی و نظامی بود و اجازه ی دوس پسر گرفتنو این چیزارو نمیداد ...
من کاملا چشم و گوش بسته بودم،اما چون مادرم تحت فشارم گذاشته بود ازدواج کردم..
شوهرم هنوز خدمت نرفته بود چون درس میخوند
بعد اینکه من ۳ ماهه حامله شدم رفت خدمت...
پیش مادرشوهرم زندگی میکردم تو یه اتاق شون...
خلاصه همه تو اون مدت سرم قسم میخوردند چون هیچ بی احترامی نکرده بودم اونام منو دوستم داشتند....
گذشت و پسرم دنیا اومد،بماند ک چقدر سر سزارینم خون از دست دادم و مصیبت کشیدم.....
شوهرمم خدمت بود...
خلاصه پسرم شد ۲ ماهه که یه ناشناس بهم پیام داد...ج ندادم
زنگ میزد ...زنگ پشت زنگ....
یکبار از شدت عصبانیت با جیغ گفتم چیه چرا زنگ میزنین..شما کی هستین من متاهلم ترخدا دیگه زنگ نزن...
چند روز زنگ نزد اما دقیقا روزی ک شوهرم اومد مرخصی زنگ زد....
به محض اینکه شوهرم گوشیو برداشت اونشروع گرد که خانوم قصد مزاحمت ندارم فقط ازتون خوشم اومده......
شوهرم گوشیو کوبوند زمین افتاد بجون من.........
قسم بچمو خوردم باور نکرد...
گفتم پولشو میدم برو پرینت در بیار اگه از جانب من تماس یا پیامی رد و بدل ش ده باشه خودم ترکت میکنم...
اما هرچقدر قسم میخوردم بیشتر کتکم میزد....خدا ازش نگذره..
خلاصه اخرش انقدر طرف رو سوال پیچ کرد حتی باهاش قرار گذاشت باخودش قران بردک قسمش بده
....
خلاصه فهمید که واقعا مزاحم بوده....
اما از اون موقع که ۴ ساله میگذره بمن اعتماد نداره..تا گوشیو میزارم زمین چکش میکنه....
تا حالام ازم چیزی ندیده....
اما دیگه اعتماد از بین رفت و .....
حالا امروز من خواستم ک بچهامو ببرم پیش مادرم که برم مدرسمون برای گرفتن دیپلمم،ب شوهرم گفتم منو ببر ک برم مدرسه...
گف تو سابقت خرابه تنهایی حق نداری بری....
گفتم خب خواهرات هر روز بازارن میگردن چرا چیزی بهشون نمیگی اما من برای کار دارم میرم نمیزاری...
گف اونا شخصیت دارن و اعتمادارد نشکستند اما تو بی شخصیتی...
یادم افتاد ک اون جریان رو داره میگه...منم گفتم باشه پس هیجا نمیرم....
بچها کمکم کنین
شرایط طلاق ندارم اصلا....
دوسشم ندارم چون خیلی محدودم کرده ....
اصلا مستقل بودن رو پیشش حس نکردم....
میترسم بهش بگم پاشو بریم بیرون چون میترسم یکی نگام کنه پیش همه دعوا کنه و ....
من کااااملا عادی لباس میپوشم
فقط قیافم یکم خوبه ارایشمم ملیحه....
ترخدا بگین چجوری اعتمادشو بدست بیارم😥😥😥😥