2777
2789
عنوان

زندگینامه من خلاصه ومختصر

2472 بازدید | 25 پست

تو ی خانواده چهارنفربزرگ‌شدم ی خانواد بادرامدمعمولی ی برادربزرگتر وی خواهربزرگتر ازخودم دارم برداروپدرم فوق العاده غیرتین من دوران کودکی خوبی داشتم ومثل خیلی ازهمسنام تو دنیای خودم غرق بودم تاوقتی زمستون سالم۸۵رسید من اونموقع ده دوازده سالم بیشترنبود واصن فرق دختر پسرو نمیدونستم چه برس عشقو عاشقی محرم اونسال خیلی سردبود یشب از شبای محرم توی دسته چشمم افتاد به یه پسر ک خیلی دیدمش ولی اونشب تانگاهم افتاد انگار ب بدنم برق وصل کردن ی حس عجیبی رفت زیرپوست بچگانم ولباس کودکی روازتن روحم دراورد اونشب من بچگیمو بایه نگاه باختم نه تنها بچگی جوونیم ولبخندمم باختم جالبه بدونید اونی که بهش باختم یکی ازاقواممون بود خلاصه فردای بد ازاونشب من دیگه دنبال بازی و....نبودم فقط ب اون فکرمیکردم وارزوم بود یه روز فقط ی روز عاشقم بشه یه شهردورزندگی میکردن واخرهفته برای تفریح وکارمیومدن این شهر ومن سالها میرفتم ازدورنگاش میکردم پنج دقیقه بعداز سه سال عشق پنهونی یه روز ک قراربود برم باز پنج دقیقه ازدورباحسرت نگاش کنم رفتم دیدم دستاش تودست ی دختردیگست عشقم ازدواج کرده بود ههه من مردم همونجا ودیگ فقط باخیالش زندگی کردم تواین بین برام خواستگارمیومد ومن بایکی ازدواج کردم تاعشقموفراموش کنم وقتی نامزکردم ازدنیای عاشقونم خداحافظی کردم ولی باچنان ادم بدی نامزدکرده بودم ک دل ی شهربرام خون بود نگم براتون ازکتک هایی ک خوردم وب هیچکس نگفتم نگم براتون ازگوش ی بچه شونزده ساله ک بی دلیل پاره کرد مشکل روانی داشت خدا ب زمین گرم بزنه خودش وخانوادشو ک من همش شونزده سالم بود اینجوری باهام تا کردن خلاصه خانوادم متوجه کتک خوردنم شدن وگفتن فقط طلاق من کل دوران نامزدی فقط اشک ریختم گاهی ب حدی زجرم میداد ک حس میکردم ی شبه موهام سفیدشده من بادنیالج کردم نمیخاستم جدابشم ولی اینقدر زجرم داد ک درنهایت تصمیم ب جدایی گرفتم وقتی میخاستم تصمیمو اعلام کنم شنیدم عشقمم دارجدامیشه خدایا چه لحظه ای بود  همه میگن عاشقا خودخواه نمیشن ولی من میگم اصل عشق ب خودخواهیش اینکه معشوقت روفقط براخودت بخای اون لحظه گفتم خدا بدازاین همه رنج یه فرصت دوباره بهم داده ازدستش نده ولی نرفتم سمتش گفتم من نرم کاخ ارزوهامو روویرونه ی دختردیگ بسازم ولی بدجور عاشقش بودم توهمه اون سالها بخاطرزیباییم خیلیادنبالم بودن ومن فقط ب اون فکر کردم کاشدب دلم

کاش ب دلم فرصت عشق مجدد میدادم ولی طلاق اوناهم قطعی شد منم ک درپروسه طلاق بودم یه شب یه مهمونی مشترک دعوت بودیم حسم بهم میگفت امشب شب خاصی برات اونشب خودموکلی خوشگل کردمورفتم و تابدازمراسم ندیدمش وقتی مراسم تموم شد موقع برگشتن همودیدیم سلام کرد ی لحظه انگارشوکه شد اخ درست فامیل بودیم ولی زیاد همونمیدیدیم قشنگ تابلوحول شد اونشب تاصب نخوابیدم فرداش رفتم بیرون میدونستم‌ی حسه عجیبی میگفت میبینش رفتم ووواییی باورم نمیش دیدمش اومد سراغم شمارش روداد گفت حتمن زنگ بزن بخدا باورم نمیشدیه روز بهش بگم دوسشدارم اونشب بهش پیام دادم گف توهمونی ک من دیشب به یادچشمات خوابیدم 😢دلم بازبراش لرزید گفت توعاشقمی ودل سادم عشقشو ریخت تواین صفحه مجازی وبهش ابراز کرد اونم گفت عاشقم شده چه شبی بود من صدام پرلزغمه هرکی برااولین بازتلفن باهام حرف بزن متوجه میش زنگ زد وقتی حرف زدم گفت ورااینقد غم توصداته دیگ نمیخام این همه غمگین باشی اونشب اومد عاشقترم کرد وفرداش بی دلیل ولم کرد اینم بگم مافامیلیم ولی درواقع مادربزرگامون دشمن همن خلاصه من بیشترداغون شدم ب حدی عاشق بودم ک کنترل خودمونداشتم خیلی التماس کردم نره هههه چندباربیرون ازدورهمودیدیم من جداشدم اونم جداشد هرچی گفتم نخاست باهام باش خیلی التماس کردم تااونجا حدود هفت  هشت سال بیشترپای عشقش بودم دیگ طاقت رفتنشونداشتم برام خواستگاراومد بهش گفتم گفت مبارکه منم ازدواج کردم چون ازهمه طرف تحت فشاربودم  بدازمن یک‌سال بعدش اون ازدواج کرد هه بایه ادم داغون  عروسیش خیلی شب بدی بود خیلی سخته شب عروسی عشقت تیپ‌بزنی بری بهش تبریک بگی نتونی بغض کنی چون‌چشم خیلیا بهت ک ببین حالت چطورع اخه چندنفر ازاقوام فهمیده بودن چقدرعاشقشم من شب عروسی عشقم توبغل هم رقصیدنشون بوسش ب پیشونی خانومش فراموشم نمیش بدازاون نامزدم سابقمم فکر کرده بود مجردم بازاومده بودن خاستگاری پروها الان سالهاگذشته بدازاون گفته بود عشقم ب یکی ک منم دوسشداشتم ولی قسمت نشد ههه ....هنوزم وقتی میبینمش حالم بدمیش پرت میشم ب اون شب کذایی ک عاشقش شدم  امروز ک دارم اینا رومینویسم چهارسال ازازدواجم میگذره منوعشقم مامان باباشدیم صاحب ی پسرکوچولوی ناز ولی پسر کوچولویی که عشقم باباش نیست واونم پسرکوچولویی ک من مادرش نیستم هردوهمزمان بچه دارشدیم شکرخداالان زندگیم خوب ولی دلم یخ زد تاابد

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

بنظرم دل هیچ کس یخ نمیزنه فراموشش کن از همین امروز فک کن همسر خودتو اولین باره میبینی سعی کن عاشق همسر خودت باشی

اسم کاربریم ربطی به زایمان طبیعی نداره .انقد نپرسید 😅😅😅 یک وسیله جراحی دندونه 🙄🙄🙄🙄🙄
عزيزم اون ى درصدم تو رو دوست نداشت وگرنه ى مقاومت الكيم شده ميكرد پس بندازش بيرون از ذهنت اين داستان ...

حقیقت همین😔ولی خوب عشق ماممنوعه بود بخاطردشمنی خانوادها

بنظرم دل هیچ کس یخ نمیزنه فراموشش کن از همین امروز فک کن همسر خودتو اولین باره میبینی سعی کن عاشق هم ...

بخدا میزنه من همسرموخیلی دوسدارم ولی یک بارعشقوتجربه کردم 

بخدا میزنه من همسرموخیلی دوسدارم ولی یک بارعشقوتجربه کردم 

نمیدونم با خودت و به خودت بفهمون اون اصن عشق نبوده یه هیجان بچگی همین

اسم کاربریم ربطی به زایمان طبیعی نداره .انقد نپرسید 😅😅😅 یک وسیله جراحی دندونه 🙄🙄🙄🙄🙄
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

ویپاد

خواب2 | 14 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز