ماهم ی عروس داریم هیچ وقت بحثی چیزی نبوده بینمون ی بار خودشون دعوای بدی داشتند سر چی هم نمیدونم گوشی ورداشته بودند زنگ زدن به من فحش میدادن ..فک کن مادر عروسمون گفتم خانم من نه همسایشونم نه هرگز زنگ میزنم نه چیزی الانم مشکل دارن خب قشنگ بشینن صحبت کنن یا خودشون نمیتونن بزرگتراشون بشین من ۱۲ سال از داداشم کوچکترم من چیکاره ام!!
یادم نمیره هرچی عروسمون از زندگی مشترک من میدونست گفته بود ..اینقدرم پرو میگم من کاری کرده بودم منو دخالت دادی میگه نه مامانم سرخود زنگ زده یکی نیست بگه مامانت شماره منو از کجا اورده!
بعد این چون یدونست خیلی همه دوسش داشتیم خودش از چشم انداخت الان باهاش خوبیم ولی هرگز اعتماد ندارم بهش،من اینقدر هواشو داشتم.هرسال تولد خودش دادشم پسرش کادو میگیرم بعد اونا بزور یه کادو بدرد نخور نهایت برا من بگیرن اونم با اخم و تخم..خلاصه حقی گردنم ندارن گذشت ولی عبرت شد.حالا در کل ۹۰درصد زندگیشون باهم عالین بگو تو این ۱۳سال حالا یه بار بحثتون شد من چیکاره ام تو خوشیت هستم مگه !