من زندگیمو تو تاپیک قبلیم کامل گفتم وماجرای خیانت شوهرم،،،حالاکه رفتم خونم شوهرم باهام قهره میگه تونبایدبه خانوادت میگفتی تومنوخوردکردی من بهت اعتمادندارم مامان خواهرم راست میگفتن که تو بدی من مارتو استینم پرورش میدادم،خیلی باهام سررفتارمیکنه ازش خیلی معزرت خواهی کردم گفتم اونجاعصبانی شدم مغزم کارنکردولی انگاراون ازمن چیزی طلبکارشده،میگه نمیتونم مثل قبل باهات باشم،بعداین همه منت کشیش که کردم،یکم بهترشده ولی سرده هنوز،،،بنظرتون من خیلی اشتباه کردم که ب خانوادم گفتم چجوری میشه مثل قبل بشیم،،،اخه الان میگه توواقعابدی مامانم راست میگفته،توروخداتاپیک قبلیموبخونیدکامل گفتم همه چیو
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
شوهرت خیانت کرده تو منت کشی میکنی خوبی شما اونی ک باید طلبکار باشه تویی چه کاریه آخه&n ...
خب میگه چرارفتی به خانوادت گفتی توخبرکشی،ابروی منوتوفامیل بردی،تازه بامامانمم چپ شده چون مامانم یکم ازمن دفاع کرد،اقابهش برخورده میگه خودت باعث شدی،بخداتوخونه محلم نمیده دلم داشت میترکید،همش گریه میکنم واسش مهم نیس اول که اعتراف کرد به کارش ولی حالاانکارمیکنه توچشام میره میگه من کاری نکردم توالکی بهم تهمت زدی،