اامروز رفتیم تخت خریدیم بعد زدیم به یه وانت تا بیاردش اوندیم تو خونه شوهرم به وانتیه گفت کمک کنه تا بیارندش تو خونه من کنار وایساده بودم شورم چش غره رفت رومو کنم سمت دیوار حالا طرف یه پسر تقریبا ۱۹ ۲۰ ساله بود تا اون رفت شوهرم گفت چرا وایساده بودی اونجا مگه نگفتم سمت دیوار وایسا منم گفتم بابا پسر بچه بود با این حرفم بدتر اتیشی شد گفت پس انالیزشم کردی دیگه داشتم منفحر میشدم انقد جیغ کشیدم تا خورد زدمش اخرش به گوه خوردن افتاد اخرین حرفشم این شد که زنم خوشگله نمیخوام کسی نگاش کنه😡