که برنج بزار مهدی (شوهر دختر خالش)مرغ میگیره تو آبلیمو و پیاز بخوابونید تا من بیام منم خیلی خسته بودم صبح زود بیدار شدم نخوابیده بودم با این حال قبول کردم برنج و درست کردم از اونجا که شوهر من عاشق ته دیگ هست اگه ته دیگ نباشه غذا نمیخوره ته دیگم خیلی برشته شده بود اخه از ۱۰ شب برنج گذاشتم ۱۲ شام خوردیم سر سفره گفت ته دیگ اشاره کردم نداریم بلند گفت تو ته دیگ میزاری منم ته دیگ می زارم این دفعه بیار تا دیگه خراب نشه هی گفتم نداریم گفت بیار آوردم ولی خیلی خجالت کشیدم الان با این شوهر باید چه رفتاری بکنم