تو فامیل یکی هست که بعد طلاقش دیگه سراغ دختر یک سالش نرفت، الان چارده سال میگذره، تو یک محله هم زندگی می کنن
یه آشنای دورمون این کار رو کرد
الان خبر ندارم که سراغ بچه اش رفته یا نرفته
سخته ولی اینجوری واسه هر دوشون بهتر بود
مامان برادرم
بیست سال خبر نگرفت
الان هم توی یه ایالت هستن ولی رابطه ندارن
نه. نداریم.
حالا جالبش اینجاست من گاهی پسرم و میزارم خونه مامانم چند روز میمونه، چون خیلی وابسته مامانم
چند وقت پیش متوجه شدم که پشت سرم میگه فلانی خیلی بیخیال و به فکر بچش نیست
اونم چون من اجازه میدم پیش مامانم بمونه و میزارم بچگی کنه
هی نمیگم میفتی و خاکی میشی و...
یه لحظه از عصبانیت میخواستم بگم تو که سیزده سال سراغ بچت نرفتی مادری؟
خداروشکر به زبون نیاوردم
آره یه خواستگار داشتم میگفت مادرم منو خواهرمو که دو و سه ساله بودیم گذاشت و رفت و الان ۲۳ساله که سراغمونو نگرفته
نمی خوام قضاوتش ن کنم، اما گاهی فکرم و مشغول میکنه
من که از دلش خبر ندارم، شاید ظاهر قضیه اون و بی عاطفه نشون میده، شاید تو دلش غوغاست
این خانوم خواهر شوهرم
دوباره ازدواج کرده و پسرش چند ماه از پسر من بزرگ
همش میخواد بچه داریش و با من قیاس کنه و بگه که خودش خیلی حساس و من خیلی بیخیال
اما اینطور نیست من فقط میخوام بچه هام دست و پا چلفتی بار نیان
مثلا موقع میوه پوست گرفتن میگن چاقو رو بزار بده مامانت
منم میگم حتی اگه آسیب ببینه یه زخم کوچیک در عوض مهارت پیدا میکنه
دل شکستن مثل اینکه نمیدونی چیه
دل شکستن یعنی کسی کارت نداشته باشه و تو الکی بپیچی بهش
مثلا همین خانم اگه کارت نداشت و تو بهش متلک مینداختی اونموقع دل شکستن بود ولی شما بیشتر انگار بخاطر ترس بهش چیزی نگفتی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
