آخی ببین چقد این حس اذیتش کرده که اومده به تو گفته
درکش کن منم ازدواج کرده بودم خواهرم یجورایی باهام سرسنگین شده بود طفلی فکر میکرد دیگه خواهرشو از دست داده
به شوهرت بگو باهاش صمیمی رفتار کنه بعضی وقتا باهم ۳نفری برید بیرون تفریح
چقد خودخواه و حسود ،تو باید خوش حالم باشی داداشت میخنده و شاده 😐
برام اصن مهم نیس اوایل فک میکردم بخاطر اینک همو نمیشناسیم ک میزارع میره
اما الان یعد۴سال
دیه کارش طبیعی نیس
تا اینک ظهررر داشتیم باهم حرف میزدیم یهو اینطور گف
دو سه روز پیشم بهم میگ داداشم چون مذهبییه باید چنتا زن بگیره
منم بهش گفتم تو چنتا زن بگیر ک خلی بفکرر دخترایی
میگ نه من قلبم واس یه نفر
حالا من شوهرم اولین نفر بودم ک باهاش اشنا شده و اومده خاستگاری
میدونی من نامزدم یه داداش بزرگتر داره ۱۶ سال ازش بزرگتره و واقعا دوسش داره حتی از باباش بیشتر قبولش داره کوچیکتر که بود به قول شما سر خود بود ولی کلا داداششو خیلی دوست داشت و کلا همیشه اگر قرار بود از کسی حساب ببره از اون میبرد به همسرت بگو هواشو داشته باشه چون اگر داداشش حمایتش میکرد خیلی انرژی میگرفت
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
28 ثانیه پیش
29 ثانیه پیش
30 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
