ما اول ابان عقد کردیم
قبلش نزدیک ۱،۵سال نامزد بودیم
امروز یه مهمونی مامانش داشت منو دعوت کرد
من اصلا حواسم نبود باید وجه تازه عروس برم از سرکار با یه سارافون گرم ،شلوار گشاد کوتاه اسلش روسری مشکی قیافه زار رفتم تو
فک میکردم مهمونی شبه گویا عصرونه بوده
تا دلت بخواد ادم بود ک میومد میگفت وااای مراسمتتت خیلی خوب شده بودیا طبیعی کار کرده بود اما خیلییی بهتر شده بودی
نمیدونستم بخندم یا گریه کنم واقعا😂
واسه عقدم بی نهایت ساده بودم اما امروز هم بی نهایت تو داغون ترین حالت خودمونی خودم بودم اونا همه تیتان پیتان
بهترین قسمت اینکه گفتم وا حلقت کو گفتم دست نمیکنم چشم نخورم
😂😂 نمیدونم این چه زری بود زدم
همش گم میکنم خونه جا گذاشته بودم میخواستم مثلا نگم یادم میره ک گند زدم