سلام دوستان من ۲۰ روز قبل عروسی باردار شدم قاعدگی هام نا منطم بود کیستم داشتم اصلانم بچه دوست نداشتم ولی باردار بودم هرکار کردم نیوفتاد مادر شوهرم حرف تو دهنش نمیمونه به کل محل فامیل هاشو گفت درحالی که اگه نمیگفت هیچ کس نمیفهمید خدا ازش نگزره من بهش گفتم چرا گفتی گفت دوست داشتم چیزی که عیان از چه حاجت به بیان است چند روز قبل عروسی مامانم با شوهرم طی کرده بور پول های همه رو پیدم به تو روز عروسی بامامانم دعوا کرد چرا همه میارن پول میدن به تو فامیل های ماهم مامانم میشناختن ن اون عفلیطه روخلاصه یه شری به پا کرد من با لباس عروس افتادم وسط جداش کردم از مادرم گریه کردم ارایشم بهم خورد بعد عروسی همون شب متمانم همه پولارو داد به شوهرم همه کارتا پولایی توش روهم تو یه برگه نوشت که بدونی کی اورد که براش بره شوهرمم با قرض دست تنها بدون پشتیبانی عروسی گرفت مادرشوهرم اینا میتونستن کمک کن ولی نکردن حتی تا ریسه های عروسی روهم خودش بعد عروسی باز کرد هیچ کس نگفت منم هستم نگران نباش خودم خودش بودیم همه چی خودمون هماهنگ کردیم خواهر شوهرم اون روز تو عروسی مون فقط ۲۰ تومن شاباش داد با دوتا بچه شوهر اون خورد رفت مادر شوهرمم ۱۰۰داد با دوتا برادر شوهرم شوهرش منتم میزاشت مثلا خیلی زیاد داده در حالی که تو عروسی مامانم فقط ۱۰۰داد دست داداش کوچیکم بریز رو سر شوهرم خلاصه عروسی تموم شد عروسی مون تو خونه ماد بزرگ همسرم بود اخر سرم رفتم خونمو لباس عروس در اورد امدم با عمه شوهرم خدا خیرش بده ۲تایی تمیز کردیم قبل عروسی هم خودم امدم با هم تمیز کردیم هم تزعیین کردم مادر شوهرم پولایی عروسی که فامیل هاش همسایه هاش امده بود بالا کشید بهمون نداد به شوهرم گفته بود خودم میرم فامیلایی من هستن مگه به تو ربطی دارن خودمم دادم خودم میرم در حالی که پدر شوهرم معتاد شوهرم پسر بزرگ اون خونست همه خرجای به عهد اون بود مرد خونه شون بود مادرشوهرم در امدی نداشت همه رفت امد هارو پولشو شوهرم میداد خلاصه روز عروسی عروس دایم برگشت گفت نمیتونستی خودتو نگه دادی صبر نداشتی فک کن ادم روز عروسیش حامله باشه چقدر خندا داره بعد خواهر هاشم خندیدن اون یکی عروس دایی بزرگم بعد عروسی گفته بود من نمیزام شوهرم با من تو یه اتاق تنها باشه چه برسه به این چیزا ادم باحیا داشته باشه خواهر شوهرم پیش همه فامیل هاشو گفت از اول پرو بود خدا هم سرش اورد(اینم بگما خدایی این موصوع هاکه پیش امد قلبم تیکه تیکه شد خیلی گریه کردم بهشون گفتم شوهرم بود حلالم بود محرم بود ) همسایه مادر شوهرم امد تو رم گفت من میگفتم به همه جا دست بزنن به اونجام ن.خلاصه همه اینا گذشت من ۷ماهه شدم سر یه تصادف بچم تو ۷ماهگی به خاطر پاره شدن کیسه ابش از دست دادم اون موقعه هم باز خیلی ها بهم حرف زدن خیلی ادما دلمو شیکوندن منم با (دل شیکشتم گفتم خدایا خودت میدونی من به هیچ کدومشون کاری ندارم به هیچ کدومشون جواب ندادم خودت جوابشونو بده همون طور که با ابروی من بازی کردن تو هم با ابروشون بازی کن) روحیم داعون بود همش حرفایی این اون تو مغزم بود بهم مادر شوهرم گفت عرصه نگه داشتن بچه رو نداشتی خواهر شوهرمگفت یچه داشت لیاقت میخواد که بعضی ها ندارن خلاصه اخر داستان این ادم های که با ابروی من باز کردن خداازشون انتقام منو گرفت خواهر شوهرم شوهرش زن باز در امد انقدر کتک زده بود سر زبون ریختنش کبود بود از ریخت قیافه افتاده بود الانم در حال طلاقه همه هم میدونن شوهرش امده بو جلوی در مادرشوهرم اینا گفته بود این زن نیست شیطانه فقط زبون داره به خاطر اون زبونش اخلاق گندش منم رفتم یکی رو صیغه کردم بچه شم مال خودش خدا ابروی اونم این جوری برد مادرشوهرمم سر این قصیه دخترش همه بهش حرف زدن از اون حرفایی رکیک مادر دختر ادب میکنه.... مادر شوهرم با پول عروسی ما یه تلوزیون خرید ۵نیم ملیون که سوخت۲ماه نو بود (من شوهرم به اون پول خیلی نیاز داشتم روزی سپری کردیم که نون تو خونمون نبو به خاطر قرض عروسی ساده گرفتم ولی مهمونامو ۳۰۰نفر بود اون پول مال ما بود ما راصی نبودیم) عروس دایی بزرگم با یه پسره تو تلگرام دوست میشه که پسر عکساشو پخش میکنه میرسه به دست برادر شوهرش وشوهرش که میان ابروشونو تو محل میبرن گوشی دخترمم میگرن میبینن راسته واقعا با یه پسر در ارتباط بوده اون یکی عروسی دایم خودش حامله میشه دقیقا بچش تو ۷ماهگی میمیره اونم یه مدت افسرده شده همسایه مادر شوهرمم دخترش مثل من تو نامزدی حامله میشه من خیلی اذیت شدم خدا منو با بچه حرفای مردم امتحان کرد همش فقط خدا رو صدا میزدم ازش میخواستم خودش جواب این ادم هارو بده که خدا به خاطر دل پاکه جوابمو داد من بعد از دست دادن اروین پسرم خیلی افسرده شدم ولی بعد ۶ماه دوباره باردارم یه پس سالم کوچولو که از اولین روز که امد تو دل مایه ارامش خوشی بود الان ۱۴ هفته ۳روزشه خدا ایشالا به همه منتظرا بده ممنون که وقت گزاشتین مهربونا ببخشید زیاد شود😘😘😘
کوچولی مامان تو بهترین هدیه ای امیدوارم صحیح سالم به دنیا بیای واسه سلامتی کوچولوم صلوات میفرسی مهربون😘
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.