امروز پیاده تاخونه اومدم نفسم بالا نمیومد. من یکساله تقریبا خونوادمو به دلایلی ندیدم و تاسال اینده هم نمیتونم جز مجازی ببینمشون. بعد سه تا سقط فهمیدم باردارم. تاخونه گریه کردم تاهمین الان. کاش میتونستم نه ماه کنارخونوادم راحت باشم و به هیچی فکر نکنم. فقط توراه میگفتم حدایا بچه مو نگه دار دیگه نه بدنم میکشه نه روحم. اومدم صندلی گذاشتم انگار خدا روبرومه کلی حرف زدمو خودمو خالی کردم.حتی اگه احمقانه به نظر برسه باور کن حس میکردم روبرومه . خیلی دلم ارومتره. نمیخوام شعاربدم من مذهبی و باایمان نیستم اما باور کن خدارو داریم. حداقل میتونیم پیشش راحت همه چیو بگیم گریه کنیم خالی بشیم دعوا کنیم یاهرچی
من با هرکسی دوست نمیشم 1 دوست دارم بیرون دانشگاه از دوران دبیرستان. با اون هفته ای 1بار میریم کافه میخندیم و..... دانشگاه کلاسا رو نمیرم حوصلشونو ندارم. قبلا دوست پسر داشتم با اون میرفتم بیرون بهتر بود به زودی یکی دیگ پیدا میکنم. توهم همینکارا رو کن واسه جوونا جز اینا کار دیگ ای نمیشه کرد
با همه قطعه رابطه کردم پشیمونم😂😂😂😭😭😭
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
42 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
