یه کم میترسم که باعنوان کردن شرایطم شناخته بشم ولی بازم میگم براتون.
خیلی تو برزخم.
دوس دارم کسی تاییدم کنه که کارم درسته و اشتباه نمیکنم
من 23سالمه.وقتی پونزده ساله بودم پسرداییم ازم خواستگاری کرد،اول ازخودم.ینی باهام حرف زد وبهم گفت که دوسم داره و اگه من راضیم ازش بهش بگم تا باخانوادم حرف بزنه.اون موقع خانوادم تو بحران بودن زندگیمون داشت ازهم میپاشید و من نگران داداشای کوچیکترم بودم.به این فک کردم که اگه ازدواج کنم ازدست دعواهای هرروز توخونمون و بی پولی راحت میشم. واسه همین قبول کردم.پدرش زندانی بود و دوتاخواهرکوچیکتر توعقد داشت.ما خونمونو ازون شهری ک کار میکرد اوردیم شهرستان یعنی ازهم دورشدیم و هرسه ماهی چن روز میومد ومیرفت.همش تنهابودم همون چندروز هم که میومد یا پای تلویزیون بود و من انتظار داشتم ببرتم بیرون یا سرش توگوشی بود.گوشیش هم رمزش اثر انگشتش بود ک من نتونم باز کنم همین ک برمیداشتم دعوام میکرد ک حالیت نیس گوشی وسیله شخصیه؟پنج سالی ک عقد بودیم گفت باید جهیزیه خواهرامو بدم نمیتونم عروسی بگیرم.خودمو مقصر میدونستم که چیزی کم دارم.توی گوشیش پیام هایی میدیدم که خون تورگهام خشک میشد عکسهایی میدیدم که تا تصمیم ب خودکشی میرفتم عکسهای دونفرشون....بعضی شبا هشتاد بار پنجاه بار همینجوری پشت هم تماسهام بی پاسخ میموند.تا پای طلاق میرفتیم ولی ازترس اینکه خانوادم از طلاق گرفتن من زجربکشن عقب میکشیدم و حتی نمیگفتم ک چیا دیدم توخودم میمردم ولی توروی مامانم میخندیدم.خانوادش میگفتن چقد صبرت زیاده اینهمه سال توعقدموندی بخاطر ما.نزدیک عروسیمون گفتم بسه دیگه جداشم ولی هنوز دوسش داشتم ترسیدم دم عروسی به خانوادم بگم اینهمه زحمت کشیدین جهیزیه درست کردین هیچ شد.پشت هم دروغ میشنیدم ازش.من همه کاری کردم تا نگام کنه.یه بارتوعقد باردار شدم دوقلو،مجبورم کرد سقط کنم.شب تولدم بود نوزده ساله بودم گفت من الان بچه داشته باشم بدبخت میشم من نمیتونم برات عروسی بگیرم و سقط شدن به هرحال....چه دردی کشیدم......وقتی میدیدم یکی بهش پیام میده کجایی عشقم اون نوشته بود براش که پیش فلانی ام نمیتونم پیام بدم نفس.....منی که اینهمه با بی پولی و همه چی ساختم به اسم میگفت و اون نفس بود.بعد چن ماه که سرکار بود بهش زنگ میزدم میگفتم دلم خیلی برات تنگ شده دارم میمیرم از تنهایی توروخدا بیاخونه.دعوام میکرد گوشیو روم قطع میکرد میگفت نمیفهمی نمیتونم کارمردمو ول کنم.الان دو سال و اندیه ازعروسیمون میگذره و من توخونه م تنها زندگی میکنم بعد عروسی عوض شد ولی فقط همون یه هفته ک اینجا بود مهربون بود.همه این دوسالو روهم کنی یه ماهم پیشم نبوده.چن وقت پیش ک اومد دیدم دیگه دلم تنگ نمیشه دیگه دوسش ندارم شاغلم که شدم چی میخوام ازش.بهش گفتم حق طلاقمو بده و برو اول خودشو ب زمین و اسمون زد که نکن من میخوامت هیچ کس مثل تو نمیشه برام.اما حرف بخشش مهریه و نفقه رو که زدم دست و پاش شل شد و اومد بهم حق طلاق داد.من همه حقوقمو بخشیدم.خیلی برام سخته ک مسئولیت هام رو دوش خودم افتاده برام راحت نیس اجاره خونه و مغازمو و خرج خونه رو خودم بدم اما الان حالم بهتره.هنوز برای طلاق اقدام نکردم با خانوادمم یه هفته س درمیون گذاشتم و گفتم ازش بد نمیگم ولی قبولم داشته باشین که حق دارم و بهم اعتمادکنین ولی نپرسین چرا.چون ب هرحال پسرداییمه دوس ندارم ابروشو ببرم.اوناهم گفتن مسئولیت زندگیت پای خودته.بهشون گفتم تا الانم بخاطر شما تا اینجا کشیدمش و بهش فرصت دادم تا درست شه و خیلی ناراحت شدن گفتن نباید میکردی.ولی باید صبرمیکردم بزرگ شم....مستقل شم....تا بدون ناراحتی وعصبانیت تصمیم بگیرم.الان هرشب بهم زنگ میزنه میگه پشیمونم نرو.ولی دیگه دلم باهاش نیس
ببین دلت مهمه ... البته خسانت اون توجیهی نداره هرگز
اما اگه سریع بری دنبال طلاق و دوسش داشته باشی ممکنه بعد بگی ای کاش یه فرصت بهش داده بودم ...
میگم حالا که انقدر صبر کردی و اخر کاری بی گدار به اب نزن
انشاالله که بهترینها برات پیش بیاد
خداجونم کوچولوم روسالم بهم رسوندی ...😍😍کمکم کن جوری تربیتش کنم که خودت ازم راضی باشی خداجونم تک تک لحظات شیرین بارداری رو برای همه ی منتظرها از ته دلم آرزو میکنم ....❤❤خدایا دامن همه ی منتظرهاروبه زودی سبز کن ... الهی آمین ....
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
چقدر آدمایی مثل شما دوست داشتنی ان.جای غر غر جای دلواپسی زندگیشونو میسازن.با صبوری آیندشون رو میسازن.چه قدر بچه هایی مثل شما لازمن برای خانواده ها.و لله عزت جمیعا.و بنظرم پاداش صبرتون عزتی باشه که خدا بهتون میده.براتون بهترین ها رو میخوام
همسرتون خیلی خیلی خیلی بدسلیقه ان
جهان زیادی شلوغ و درهم شده.آرام جان!کجایی؟شهر خلوت شده و دل ها مضطر.نمی آیی؟در روزگاری که زیر سایه مجسمه ی آزادی غرب وحشی رخ نمایی میکند.در دنیایی که قانونش شده گرگ باش تا خورده نشوی مرگ سزای بره هاست.چه چیزی میتواند پدری را پسری را دختری را مادری را زنی را مردی را از کنج امن خانه اش بیرون بکشد و ببرد برای خدمت.طلبه ای می گوید شیعه غسل و کفن لازم است.و داوطلبانه به غسالخانه میرود.جوانی بی سواد به بیمارستان میرود تا نظافت کند.می گوید پزشکی نمیدانم حداقل میتوانم خدمت گذار باشم.مادرانی دلواپس پشت چرخ های خیاطی ماسک و گان میدوزند.کارخانه دار خط تولید دستکش راه می اندازد.رایگان یا به قول بچه های جنگ صلواتی.موکب داران اربعین در شهر موکب سلامتی میزنند. چه چیزی این وسط انسان را به این درجه از انسانیت میرساند؟چه چیزی جز ایمان!جز توکل!جز خدا 🌹🌹حسین جانم.ارباب !این کوچه های خلوت شهر بدی کرده.گناه کار شده.اما خودت شاهدی همین کوچه محرم و صفرش جولانگاه پرچمت بوده.مردان این دیار روی اسم دخترت غیرت دارند.اسم علمدارت علی گندابی ها پرورش داده.علی اکبر ها داده ایم وقتی نام خواهرت وسط آمد.مادرمان با اشک بر شیر خواره ات شیرمان دادند.حسین جان نگاهی به حال خراب مردم این شهر کن.گوشه نگاهی از تو قیامت میکند.ما بد بودیم اما زیر پرچم شما نفس نفس زدیم.نفس را...هیاهو را...نشاط را به شهر برگردان.یک کلام ارباب.خراب کردیم. درستش کن😔😔
ام نه ولی اونا همین شهرکنارین مثلا با ماشین یه ربع فاصله س
گلم کار ک داری خونه ام ک داری نزدیک خانوادتم ک هستی بهتریییین تصمیمو گرفتی اصلا منصرف نشو برای خودت زندگی کن و خوشحال باش چرا باید عمرتو صرف یه آدم بی لیاقت کنی؟
اون دلش با تو نیست چقدر آدمایی مثل شما دوست داشتنی ان.جای غر غر جای دلواپسی زندگیشونو میسازن.با صبو ...
خدایاشکرت که اینحرفارو میشنوم.همیشه میترسیدم اشتباه از من باشه.احساس گناه احساس کم بودن ادمو بیچاره میکنه.اعتماد بنفسمو ازم گرفته حس میکنم اگه کس دیگه ای بیاد توزندگیم من ارزش وفاداری ندارم
منم امیدوارم.....تو دلم همش پر ای کاش گفتنه.بهش گفتم کاش اونروز ک گفتم دلم تنگه گوشیو روم قطع نمیکرد ...
من احساس میکنم حتی اگه طلاق هم بگیرید همین شوهرتون میاد دنبالتون و به پاتون میفته.ولی خب گیر دوستت دارم های الانش نباشید.حداقل بترسونیدش ببینید تا کجا پیش میاد.البته وقتی با بخشش مهریه و نفقه حق طلاق داد بهتون معلومه خیلی خم الان پشیمون از گذشته نیست.ولی میشه.خیلی پشیمون میشه
جهان زیادی شلوغ و درهم شده.آرام جان!کجایی؟شهر خلوت شده و دل ها مضطر.نمی آیی؟در روزگاری که زیر سایه مجسمه ی آزادی غرب وحشی رخ نمایی میکند.در دنیایی که قانونش شده گرگ باش تا خورده نشوی مرگ سزای بره هاست.چه چیزی میتواند پدری را پسری را دختری را مادری را زنی را مردی را از کنج امن خانه اش بیرون بکشد و ببرد برای خدمت.طلبه ای می گوید شیعه غسل و کفن لازم است.و داوطلبانه به غسالخانه میرود.جوانی بی سواد به بیمارستان میرود تا نظافت کند.می گوید پزشکی نمیدانم حداقل میتوانم خدمت گذار باشم.مادرانی دلواپس پشت چرخ های خیاطی ماسک و گان میدوزند.کارخانه دار خط تولید دستکش راه می اندازد.رایگان یا به قول بچه های جنگ صلواتی.موکب داران اربعین در شهر موکب سلامتی میزنند. چه چیزی این وسط انسان را به این درجه از انسانیت میرساند؟چه چیزی جز ایمان!جز توکل!جز خدا 🌹🌹حسین جانم.ارباب !این کوچه های خلوت شهر بدی کرده.گناه کار شده.اما خودت شاهدی همین کوچه محرم و صفرش جولانگاه پرچمت بوده.مردان این دیار روی اسم دخترت غیرت دارند.اسم علمدارت علی گندابی ها پرورش داده.علی اکبر ها داده ایم وقتی نام خواهرت وسط آمد.مادرمان با اشک بر شیر خواره ات شیرمان دادند.حسین جان نگاهی به حال خراب مردم این شهر کن.گوشه نگاهی از تو قیامت میکند.ما بد بودیم اما زیر پرچم شما نفس نفس زدیم.نفس را...هیاهو را...نشاط را به شهر برگردان.یک کلام ارباب.خراب کردیم. درستش کن😔😔
خدایاشکرت که اینحرفارو میشنوم.همیشه میترسیدم اشتباه از من باشه.احساس گناه احساس کم بودن ادمو بیچاره ...
عزیز دلم مگه شما نیومده بودی تاپیک بزنی تا اعتماد بنفس بگیری.ری اکشن ها رو دیدی.فهمیدی و لله عزت جمیعا چیه.فهمیدی خداست که بنده رو عزیز و قوی میکنه.فهمیدی صبوری شما بی پاداش نیست.به فکر خانواده بودنت بی اجر نیست.گریه های بی صدا و شبونه اتون رو دوش کسی بوده که نمیدیدینش ولی اون شما رو می دید...اعتماد به نفس چیه خانم.شما باید به عرت نفس خودتون افتخار کنید.دلم میخواد دست همه اونایی که الان گرفتارن و فقط ناله میزنن دنبال خودکشی ان بگیرم بیارم تو تاپیکتون.
جهان زیادی شلوغ و درهم شده.آرام جان!کجایی؟شهر خلوت شده و دل ها مضطر.نمی آیی؟در روزگاری که زیر سایه مجسمه ی آزادی غرب وحشی رخ نمایی میکند.در دنیایی که قانونش شده گرگ باش تا خورده نشوی مرگ سزای بره هاست.چه چیزی میتواند پدری را پسری را دختری را مادری را زنی را مردی را از کنج امن خانه اش بیرون بکشد و ببرد برای خدمت.طلبه ای می گوید شیعه غسل و کفن لازم است.و داوطلبانه به غسالخانه میرود.جوانی بی سواد به بیمارستان میرود تا نظافت کند.می گوید پزشکی نمیدانم حداقل میتوانم خدمت گذار باشم.مادرانی دلواپس پشت چرخ های خیاطی ماسک و گان میدوزند.کارخانه دار خط تولید دستکش راه می اندازد.رایگان یا به قول بچه های جنگ صلواتی.موکب داران اربعین در شهر موکب سلامتی میزنند. چه چیزی این وسط انسان را به این درجه از انسانیت میرساند؟چه چیزی جز ایمان!جز توکل!جز خدا 🌹🌹حسین جانم.ارباب !این کوچه های خلوت شهر بدی کرده.گناه کار شده.اما خودت شاهدی همین کوچه محرم و صفرش جولانگاه پرچمت بوده.مردان این دیار روی اسم دخترت غیرت دارند.اسم علمدارت علی گندابی ها پرورش داده.علی اکبر ها داده ایم وقتی نام خواهرت وسط آمد.مادرمان با اشک بر شیر خواره ات شیرمان دادند.حسین جان نگاهی به حال خراب مردم این شهر کن.گوشه نگاهی از تو قیامت میکند.ما بد بودیم اما زیر پرچم شما نفس نفس زدیم.نفس را...هیاهو را...نشاط را به شهر برگردان.یک کلام ارباب.خراب کردیم. درستش کن😔😔