سر خونه ی مادرش بحث کردیم.
مادرش زنگ زد ب شوهرم ک بیا اینجا.
شوهرمم قبلش میگفت میرم بیرون کارمو انجام بدم بعدش میام ک بریم تمرین رانندگی .
اما بعد تلفن مادرش گفت بیا یه سر بریم خونه مادرم.منم گفتم حوصله ندارم...
ولی وقتی از خونه رفت بیرون پشیمون شدم ترسیدم باز بخاطر همین دعوامون بشه.منتظر بودم بهم زنگ بزنه ک بگم بیاد دنبالم.اخه قبلا وقتی همچین موردی پیش میومد بازم زنگ میزد میگفت بیا بریم.
یهو دیدم اومد خونه و رفت ک لباساشو عوض کنه...گفت مامانم گفته ک چرا خانومتو نیاوردی.
منم گفتم خب میومدی دنبالم.شوهرم گفت تو ک گفتی نمیام.حالا میگی میومدی دنبالم؟منم گفتم ک پشیمون شدم میخاستم بیام.
بعدش شوهرم سرم منت گذاشت ک دیگه نگی بیا خونه مامانم یا بیا بریم خونه مامانم شام بخوریم.منم حرصم گرفت ک بخاطر مادرش دیگه منو نمیبره بیرون و داره سر این ک میاد خونه مامانم غذا میخوره سر من منت میزاره...خیلی عصبی شدم.و دعوامون شد...نمیدونم چرا شوهرم چند ماهه تا یه بحث کوچیک میشه اینقد داد میزنه و نعره میزنه...نمیدونم چرا وحشی شده😐😐😐