سلام
خانوما من متولد 72وشوهرم68. فرزند آخر خانواده ست. پدرش 17سال پیش فوت شده. ی خواهرشوهردارم که متولد74 هس. به شدت وابسته به شوهرمه. اونو جای پدر میدونه. مادرشوهرم هم شدیدا به شوهرم وابسته ست. شوهرم اولویت زندگیمون براش اونا هستن. 3 ماهه ازدواج کردیم. هر کاری ازش میخام انجام نمیده. همش میگه یادم رف. حواسم نبود. پشت گوش میندازه. ولی مادرش هر کاری داره مو به مو انجام میده. اعتقادشم اینه مادر در رحمت الهیه. هرکاری میکنم خیرش میاد تو زندگیم. ولی یکی نیس بهش بگه پس چرا ازدواج کردی!!!
هر جوری باهاش حرف زدم بدتر شده که بهتر نشده.
خانومای باتجربه راهنماییم کنید چیکار کنم شوهرم توجهش به زندگی خودمون باشه؟ معرض توجهش من باشم نه خانوادش؟!!!خسته ام
هفته پیش دعوامون شد. و بهم گف میخام ازت متارکه کنم.
ولی صبح پاشد گف داشتم امتحانت میکردم