نمیخواد چیزی بگی تا مستقیم حرفی رو نزدن از چیزی ناراحت نشو
من باردارم جفتم که سرراهی بود مادرم که ازم دوره یک ماه اومد پیشم ازم مراقبت کنه(مادرشوهرم توی اون وضع بهم میگفت غذا بپز برام) مامانم اومد منو نجات داد در واقع بعد از اینکه مامانم بهش گفته بود فلانی هم مثل دخترت حواست بهش باشه شروع کرد با صدای بلند سر مامانم تشر زدن که من حواسم هست و من محبت میکنم و دخترت نمیخواد و غذا میفرستم شوهرش نمیبره و… در حالیکه هیچ وقت این کار رو نکرده بود و دروغ میگفت مامانم دیگه حرفی نزد بهش و اومد پیشم
من رفتارم رو باهاش تغییر ندادم مامانم هم همینطور خیلی گذشت به خرج داد که دهنشو سرویس نکرد
ولی با آرامش واسه شوهرم توضیح دادم چون رسما توهین کرده بود و دروغ گفته بود
شوهرمو فرستادم سروقتش و حسابی شیرفهمش کرد الان تازه فهمیده اوضاع از چه قراره تازه یاد گرفته محبت کنه و ازم انتظار بیجا نداشته باشه هر شب غذا میفرسته و خلاصه میخواد جبران کنه خدا خیرش بده
خوبیش این بود که من بدون اینکه حرفی به خودش بزنم به نتیجه دلخواهم رسیدم
شما هم تا زمانی که کاملا شخصیت خودشو لو نداده واکنش تند نداشته باشی بهتره فعلا گذشت کنی
اگر باز حرفی زد اون وقت به شوهرت بگو من فکر میکنم مامانت از اینکه مامانم اینا بیان خونمون خوشحال نیستن و من واسه خانواده ت احترام قائل ام و دوستشون دارم و همونجوری که حرمت خانواده تو برام مهمه حرمت خانواده خودم هم برام مهمه
این حرف مامانت رو اگر مامان خودم نسبت به مادر تو میزد من به همین اندازه ناراحت میشدم
ولی الان نگو
بذار باز اگر تکرار کرد یا اگر واضح حرفی زد بگو
حرف هایی که میشه ازشون چند برداشت داشت رو به شوهرت نگو که بهتزبگه نه مامانم منظورش فلان نبوده و …
بذار یه حرف رو یه بار بزنی ولی جا برای دفاع نباشه و بزنی