2777
2789
عنوان

بی پناه(داستان زندگی واقعی)

| مشاهده متن کامل بحث + 91610 بازدید | 213 پست

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

گفتم یعنی چی گفت خودت گفتی زود پسرخاله می شه نکن پسر خاله هات بت دست می زنن؟با اخم بش گفتم نه گفت خوبه چون بفهمم دستاشونو قلم می کنم کلی ذوق کرده بودم یعنی تا این حد دوستم داشت که اینجور غیرتی بشه؟من کمبودی تو دوست داشتن نداشتم پس چرا الان اینجور تحریک شده بودم وانقدر خوش خوشانم شده بود؟اون روز یکم دیرتر می رسیدم حتما گیر ناظم بد اخلاقمون می افتادم ولی خدا رو شکر تونستم لحظه آخر خودم برسونم تمام تایم مدرسه همش تو فکر داریوش و حرفاش بودم تو عالم خودم سیر می کردم حتی ی دفعه دبیر شیمی بهم گفت برای خودت تنها جک تعریف نکن،بلند بگو همه با هم بخندیم!انقدر تو هپروت بودم که متوجه نشدم لبخند رو لبامه،ساعات کلاسهای درسی و فوق العاده تمام شد وقت رفتن خونه شد ساعت دو ظهر تعطیل شدیم و راهی خونه شدم.دو کوچه بعدِ مدرسه داریوشو دیدم و سوارم کرد گفت دوست دارم بریم بستنی بخوریم هستی که منم اوکی دادم رفتیم.

اینو میدونی تو ک‌ بری میره نفسم ی پرنده بیقرارم گیره قفسم💔🥀

 بام شوخی کرد و خوش گذروندیم تو راه خونه بودم که داریوش گفت می بینی ناز دونه ما حتی اسم همو نمی دونیم من داریوشم و عشق اول و آخر ززندگیم اسمش چیه؟منم با عشوه گفتم نفس که گفت اووووف با حالتی اسممو تکرار کرد که خندم گرفته بود و با خنده بش گفتم دیرم شده باید برم خونه از اونجا که می دونستم مامان دیر بیام میاد دم در بش گفتم سر کوچه پیادم کنه،همین کارم کرد حدسم درست بود مامانم دم در خونه بود تا منو دید گفت کجا بودی از قبل قرار بود حامد برسونتم مدرسه و برم گردونه نگاهی تو حیاط انداختم گفتم به آقا حامد جونت این غروبزن کلی اینور اونورم کرد یه کلمه پیش خودش نگفت این بدبخت از شش صبح بیدار شده رفته مدرسه خسته اس تازه سر کوچه هم پیادم کرده بم می گه تا خونه یکم پیاده برو پات وا بشه گفت مگه چیکار داشت نرسوندت تا خونه که گفتم نمیدونم انگار یکی از ماشینا قطعه نیاز داشت در به در دنبال قطعه بود آخرم که پیدا کرد منو سر کوچه پیاده کرد تا زودتر ببره برسونه به گاراژ بزارن رو ماشین،رفتم تو اتاق گوشیمو از تو کمد برداشتم سریع به حامد پیام دادم بش گفتم مامان دید پیاده اومدم بش گفتم قطعه می خواستی و خریدی بردی برسونی به ماشین برای همین سر کوچه پیادم کردی اونم وقتی اومد خونه خدارو شکر سوتی نداد،حرفموتکرار کرد مامان و بابا هم چون فکر می کردن برادرام منو میارن و میبرن همه دروغامونو قبول می کردن که ای کاش... افسوس فایده نداره.رابطه ی من و داریوش همینجور ادامه داشت اون موبایل داشت و بعضی وقتا تا صبحم با هم حرف میزدیم،یه دفعه ناظممون منو دایوش رو دید و زنگ زد خونمون،من بهشون...

اینو میدونی تو ک‌ بری میره نفسم ی پرنده بیقرارم گیره قفسم💔🥀

بهشون گفتم برادرم سامانه چون قرار بر این بود که سامان برسونتم با مادر تماس گرفتن،اونم که از همه جابی خبر بود حرفمو تایید کرد و بهشون گفت نگران دختر من نباشید هر روز یکی از برادراش می رسونتش و برش می گردونه که ای کاش این قرار نبود و مادرم شک می کرد و جلومو می گرفت...بالاخره اون روز نحس و اون دروغ شیطانی رسید.از طرف مدرسه می خواستن ببرنمون اردو لعنت به اون روز لعنت به اون حماقت بزرگی که من کردم،من به دروغ به مدیرمدرسه گفتم که خانوادم راضی نیستن بیام باهاتون و به خانوادمم گفتم داریم می ریم اردو تا عصرم نمیایم و قبلشم با داریوش هماهنگ کردم که با هم بریم بگردیم و خوش بگذرونیم.روز موعود رسید و منم بهترین لباسم که تازه پدرم از سفرش به دبی برام اورده بود رو برداشتم و از خونه زدم بیرون آخه داریوش گفته بود ویلا اجاره کرده و می خوایم بریم اونجا منم با عقل ناقصم و توجیحاتش که گفته بود بهتره اونجور هم خوش میگذرونیم هم کسی نمی بینتمون که لو بریم،پذیرفتم،راه افتادیم همه چی خوب بود تا ویلا هم که رسیدیم بازم خوب و خوش بودیم که یهو حس کردم به غیر از ما تو ویلا کسی هست به داریوش که گفتم گفت خیالاتی شدی 

اینو میدونی تو ک‌ بری میره نفسم ی پرنده بیقرارم گیره قفسم💔🥀
بهشون گفتم برادرم سامانه چون قرار بر این بود که سامان برسونتم با مادر تماس گرفتن،اونم که از همه جابی ...

اسی تن تن بذار تو که میگی تایپ شده چرا انقد دیر میزازی

واسه بچه دار شدن و خونه دار شدنم لطفا یه صلوات بفرستین😘😘
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز