2777
2789
عنوان

اون روی چیزه نامزدمو امشب دیدم

1061 بازدید | 94 پست

بچها امرور مادر و پدرم قرار بود برن سفر.. منم ظهر زنگ زدم ب نامزدم.. گفتم اینهمه برام زحمت میکشه منم دعوتش کنم گناه داره.. اقا تا نامزدم رسید ک بیاد خونه بابام اومد(هرچی بش گفتم طوری نی بیا پیش بابام باهم غذا بخوریم گفت چون دیروز اینجا بوده نمیاد) خلاصه فهمیدم ناراحت شده.. پاشدم مرغ رو مزه دار کردم😪🤤وسیلم برداشتم زنگش زدم گفتم بیا دنبالم با اجیم ببرمون پارک ک ببینمت.. خلاصه ب مامانم گفتم ولی از بابام اجازه نگرفتم چون روم نمیشد(خاک تو سرم😐) اقا رفتیم نزدیک پارک ک شدیم بابام اس داد حالا ک بدون اجازه رفتی دیگه خونه نیای.. اقا تا بهش گفتم یک آشوبی بپا کرد.. گفت تو دوتامونو پیش بابات بی اعتبار کردی، چنبار بهت گفتم نمیخام بیای.. بخدا همش بخاطر خودش بود😔ینی یک جوری صداشو برد بالا ک فکر نمیکردم خودش باشه اخه خیلی آرومه.. خلاصه منو برد خونه عمم، بزور پول گذاشت تو جیبم منم پولو انداختم رو صندلی ماشینش. انقدر ب سرعت رفت ک نگو.. منم کلی گریه کردم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

😳😳شما بايد از بابات اجازه بگيري واسه رفتن پيش همسرت 

باباتون شمارو انقد عاقل ديده ك شوهرتون داده ديگه اجازه بازي چيه

آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیافتد✨رویا ببارد🌦دختران برقصند💃 قند باشد🧁بوسه باشد💋خدا بخندد🤍به خاطر ما که کاری نکرده‌یم💚🤞🏻من تا آن روز چشم به در خواهم دوخت🕊
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792