بچه ها بیاین یه کم با هم حرف بزنیم خیلی کلافه ام. چیکار کنم از دست خانواده شوهرم؟؟ شما هم این مشکلو دارید؟؟ ما امروز ناهار پاشدیم رفتیم خونشون دیدیم همو دیگه چه لزومی داشت غروب اونا پاشن بیان خونمون. بیچاره شوهرمو دیوونه کردم از وقتی رفتن همش دارم غر میزنم اینم میگه خب پدر و مادرمن. کلا همش میان خونمون من حس غربت میکنم... اوایل ازدواجم که صبح زود میومدن چندبار درو باز نکردم خودشون فهمیدن. یه مدتم تند تند خودم میرفتم خونشون که بلند نشن بیان اینجا. دیگه امشبو کجای دلم بزارم که ظهر ما رفتیم، شب اونا اومدن!!!!
اگه تنهان خب دوس دارن بیان پیشتون ولابد خیلی براشون عزیز هستید که مدادم باهاتون رفتوامد میکنن
اول باهمسرت سر همچین چیزی دعوانکن یواش یواش زندگیت تلخ میشه
زیاد میان؟نزدیکین؟
اگه ادمای خوبین زیاد سخت نگیر.فک کن پدرمادر خودت اومدن.
اگه اهل اذیت نیستن سخت نگیر. فکر کن پدر و مادر خودتن
براي منوشهر اونها سر زده اومدن شب مارو دعوت كردن البته ما تو يك ساختمون هستيم
میدونی چجوری هستن؟ همش تو همه چی میخوان سرک بکشن. میان از زیر زبونمون حرف میکشن که مثلا حقوقتو گرفتی؟ گوشت و مرغ خریدین؟ چقد قرعه کشی برنده شدین!! امروز که ما رفتیم خونشون از شوهرم پرسید صابکارت فهمید داری بابا میشی بهت کادو داد؟ شوهرم گفت آره دوباره شب اومدن ادامه همون بحثو کشیدن وسط که چی کادو داد و این چیزا... بعد خیلی جالبه که خودشون همش همه چیشونو پنهان میکنن ازمون.انگار میخوایم ازشون بگیریم. بخدا تاحالا هیچی ازشون نخواستیما
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
56 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
