15 روز اول خدایی خیلی بهم سخت گذشت و نخوردن خیلی ضعیف و بی جونم کرده بود
تو کل شبانه روز به اندازه ته استکان آب ماهیچه میتونستم بخورم و اونم با قاشق چایخوری و حس نجویدن غذا اعصاب و روانم رو تعطیل کرده بود و به غلط کردن افتاده بودم اما از ترسم بروز نمیدادم اما کم کم بعد 15 روز حالم بهتر شد و بدنم عادت کرد و سر ماه که رفتم رو ترازو و دیدم 15 کیلو کم کردم کلی ذوق کردم....
خورد و خوراکم اندازه دختر نه ماهم هم نبود و کمتر از اون میخوردم و هنوز با اینکه دکتر اجازه جامدات رو داده بود من سوپ و پوره میخوردم و همینطور روزبهروز لاغر تر میشدم
لباسهام تند تند گشاد میشد چون از ماه دوم ورزش شنا و پیاده روی رو هم شروع کردم و سر 6 ماه 45 کیلو از اضافه وزنم رو از دست داده بودم 😁😁😁
رو زمین و آسمون بند نبودم و یابزم از 58 اومده بود رو 44 42
عین ندیدبدیدها لباس میخریدم و دیگه حتی به درصد هم غصه نخوردن رو نمیخوردم
بعد هفت ماه کم کم نون و برنج رو به غذاهام اضافه کردم اما تا دوسال بیشتر از سه الی چهار قاشق برنج نمیخوردم و همین باعث شده بود خوب وزن کم کنم و ثابت بمونم والبته اینم بگم با همون چند قاشق کاااااامل کامل سیر میشدم و اصلا ولع خوردن نداشتم
بعد ماه هفتم حدود دوماهی استپ کردم و میل به خوردن شیرینی پیدا کرده بودم که دکتر برام آزمایش نوشت متوجه شدیم علتش اینه که دچار کم خونی شدم و با مصرف دوماه قرص دوباره اوکی شدم اما یهو کاهش وزنم دوباره شروع شد و تا اردیبهشت یهو رسیدم به 58 کیلو 🤪🤪🤪🤪
اینقدر زار و نحیف شده بودم که خودم احساس میکردم الان میشکنم و چون قدم 162 هست خیلی لاغر مردنی به نظر میومدم و حالا ورق برگشته بود هی دنبال چیزی بودم که وزنم رو به کمی ببره بالا به دستور دکترم مغزها رو با عسل میکس میکردم و روزی دوتا بستنی میخوردم تا یه کم بیام بالا اما خبری نبود درست تو خرداد ماه همزمان با سالروز اون شبی که به حضرت زهرا متوسل شده بودم من 62 کیلو وزن کم کرده بودم و به شکرانه اون یه اطعام برای بچه های شیرخوارگاه دادم و همسرم هم یه گوسفند قربونی کرد
مرداد ماه سال 95 عروسی خواهرم هیچ کس منو نمیشناخت و هی از مامانم میپرسیدن فاطمه خانم تشریف نمیارن 😁😁😁منم با نیش باز میگفتم من فاطمه ام دیگه 😄😄😄😄
چقدر هم برای همسر بیچاره ام حرف درآورده بودن و حتی حفاظتشون احضارش کرده بودن که شما جدیدا با به خانمی زیاد دیده میشید و ایشون توضیح داده بود که بابا خانم خودمه فقط لاغر شده
شده بودم سوژه اهل محل و فامیل و خیلی سبکبال و شادو سلامت.....
طوری شده بود که همسرم کارت ویزیت دکتر همیشه تو جیبش بود و تا به نفر رو میدید که احساس میکرد تیاز به عمل داره سریع میشد مشاور و راهنماش😁😁🙄😁