2777
2789
عنوان

خاطرات زایمان های طبیعی من 😁😁

| مشاهده متن کامل بحث + 40114 بازدید | 442 پست

15 روز اول خدایی خیلی بهم سخت گذشت و نخوردن خیلی ضعیف و بی جونم کرده بود 

تو کل شبانه روز به اندازه ته استکان آب ماهیچه میتونستم بخورم و اونم با قاشق چایخوری و حس نجویدن غذا اعصاب و روانم رو تعطیل کرده بود و به غلط کردن افتاده بودم اما از ترسم بروز نمی‌دادم اما کم کم بعد 15 روز حالم بهتر شد و بدنم عادت کرد و سر ماه که رفتم رو ترازو و دیدم 15 کیلو کم کردم کلی ذوق کردم.... 

خورد و خوراکم اندازه دختر نه ماهم هم نبود و کمتر از اون میخوردم و هنوز با اینکه دکتر اجازه جامدات رو داده بود من سوپ و پوره میخوردم و همینطور روزبه‌روز لاغر تر می‌شدم 

لباسهام تند تند گشاد میشد چون از ماه دوم ورزش شنا و پیاده روی رو هم شروع کردم و سر 6 ماه 45 کیلو از اضافه وزنم رو از دست داده بودم 😁😁😁

رو زمین و آسمون بند نبودم و یابزم از 58 اومده بود رو 44 42 

عین ندیدبدیدها لباس میخریدم و دیگه حتی به درصد هم غصه نخوردن رو نمی‌خوردم 

بعد هفت ماه کم کم نون و برنج رو به غذاهام اضافه کردم اما تا دوسال بیشتر از سه الی چهار قاشق برنج نمی‌خوردم و همین باعث شده بود خوب وزن کم کنم و ثابت بمونم والبته اینم بگم با همون چند قاشق کاااااامل کامل سیر میشدم و اصلا ولع خوردن نداشتم 

بعد ماه هفتم حدود دوماهی استپ کردم و میل به خوردن شیرینی پیدا کرده بودم  که دکتر برام آزمایش نوشت متوجه شدیم علتش اینه که دچار کم خونی شدم و با مصرف دوماه قرص دوباره اوکی شدم اما یهو کاهش وزنم دوباره شروع شد و تا اردیبهشت یهو رسیدم به 58 کیلو 🤪🤪🤪🤪

اینقدر زار و نحیف شده بودم که خودم احساس می‌کردم الان میشکنم و چون قدم 162 هست خیلی لاغر مردنی به نظر میومدم و حالا ورق برگشته بود هی دنبال چیزی بودم که وزنم رو به کمی ببره بالا به دستور دکترم مغزها رو با عسل میکس میکردم و روزی دوتا بستنی میخوردم تا یه کم بیام بالا اما خبری نبود درست تو خرداد ماه همزمان با سالروز اون شبی که به حضرت زهرا متوسل شده بودم من 62 کیلو وزن کم کرده بودم و به شکرانه اون یه اطعام برای بچه های شیرخوارگاه دادم و همسرم هم یه گوسفند قربونی کرد 

مرداد ماه سال 95 عروسی خواهرم هیچ کس منو نمیشناخت و هی از مامانم میپرسیدن فاطمه خانم تشریف نمیارن 😁😁😁منم با نیش باز میگفتم من فاطمه ام دیگه 😄😄😄😄

چقدر هم برای همسر بیچاره ام حرف درآورده بودن و حتی حفاظتشون احضارش کرده بودن که شما جدیدا با به خانمی زیاد دیده میشید و ایشون توضیح داده بود که بابا خانم خودمه فقط لاغر شده 

شده بودم سوژه اهل محل و فامیل و خیلی سبکبال و شادو سلامت..... 

طوری شده بود که همسرم کارت ویزیت دکتر همیشه تو جیبش بود و تا به نفر رو میدید که احساس می‌کرد تیاز به عمل داره سریع میشد مشاور و راهنماش😁😁🙄😁

15 روز اول خدایی خیلی بهم سخت گذشت و نخوردن خیلی ضعیف و بی جونم کرده بود  تو کل شبانه روز به ا ...

 سلام فاطمه جون این عملی که کردی میدونم برالاغریه.ولی مثلا چه عملی هست؟چربیهاتوبرداشتن یامعدتو کوچک کردن؟

چرابزایم پسری جاموبندازه پشت دری،روم بکشه پالون خری،عروسم بگه جادوگری....عوضش میزایم دختری جاموبندازه توپنج دری،روم بکشه لحاف زری دامادم بگه تاج سری👑

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بعد حدود دو سه سال از عملم همچنان وزنم ثابت بود و خیلی مراقب خورد و خوراکم بودم و چون خیلی زود ورزش رو شروع کردم و ادامه دادم خداروشکر پوستم اصلا خراب و شل نشد 


شکمم لامصب عین کتاب چسبیده بود به کمرم و سایزم 38 شده بود و وزنم بین 58 تا 60 در رفت و آمد بود اما بالاتر نمی‌رفت 

تا اینکه اواخر سال 96 آدم های حسود دورو برم اینقدر زیر پام نشستن که خیلی دیگه لاغری آدم یه جوری میشه نگات میکنه و واااای عین مریض ها شدی و... کم کم به فکر افتادم یه خورده وزنم رو ببرم بالا و حدود یک سال طول کشید که بتونم از 60 خودم رو برسونم به 70.... 

وقتی شدم 70 سایزم دوباره شد 42 44 یهو فهمیدم دارم چه غلطی میکنم و عین دوراز جونتون سگ پشیمون شدم اما هرکاری کردم دیگه یک گرم هم کم نشدم ولی خداروشکر اضافه هم نکردم 

از تیر 97 که دیگه 70 شدم حواسم جمع خودم بود و مراقب بودم تا فروردین ماه که یهو دیدم ای وای من چرا عقب انداختم 🤪🤪🤪🤪

و همسرم هم هی مشکوک میزد و هی می‌پرسید پریود شدی یانه؟؟؟ 🤔 🤔 

برام جای سوال بود که وااااا این از کی تاحالا به تاریخ من حساس شده نگو حضرت آقا تو اسفند ماه یه گرده افشانی یواشکی کرده و تو دلش با خودش گفته خدایا اگه تو بخوای و صلاح بدونی با همین یه ذره هم میشه و خدا هم قربونش برم حاجت دلش رو زود داده بود 😂 😂 😂 😂 😂 

نگم از روزی که بی بی چک گذاشتم و مثبت شد 😠😠😠

میخواستم قاتل همسرم بشم اما خدا میدونه چقدر ذوق زده بود و عین کسایی که اولین بارشون هست بابا شدن دستپاچه بازی درمی‌آورد.... 

بهش گفتم لامصب آخه به منم میگفتی من بدبخت حداقل روح و جسمم رو آماده کنم میگفت من که میدونستم جوابت منفیه دل رو به دریا زدم گفتم همین یه بار اگه نگرفت که خدا هم نخواسته و دیگه نه فکرش رو میکنم و نه حرفش رو میزنم اگه گرفت هم که صلاح خدا بوده و ما باید بچه دار بشیم.... گفتم استدلالت تو حلقم آخه من چی کنم الان😠😠😠

خلااااصه اواخر فروردین دیگه مطمئن شدیم فرشته سوم هم اومده تو دل مامان فاطمه و شکر خدا تا امروز همه چی خوب پیش رفته و کلا 7 کیلو بیشتر اضافه نکردم و دکترم هم اطمینان داده بهم که سریع برمیگرده به همون 70 و تو دوران شیردهی پسر مادر لاغر میشه 😁😁

و من همه امیدم به این حرف دکتره و با همسرم اتمام حجت کردم تا پایان شیردهی پسرم اگه لاغر تشم یا چاقتر بشم برم هم پوست شکمم رو بکشم و هم دکترم چندتا دوخت دیگه به معده ام بزنه و یه خورده تنگش کنه برام و فعلا که قول داده اجازه بده 

الان هم بی‌صبرانه منتظر تولد این شازده پَر هستم و باوجودیکه خداخواسته بود برام مهرش عجیب به دام نشسته و بی‌صبرانه منتظرم ببینم ایشون چه جوری میخواد قدم رو چشمای مامانش بذاره 

دعا کنید گل پسر منم صحیح و سالم تا نهایت 8 ام آذر به دنیا بیاد 😂😂 

اگه سوم بیاد که عالیه روزش عین رو تولد خواهراش میشه 

عزیرم عمل اسلیو معده کردم  80 درصد معده ام رو برداشتن

الان چندکیلوهستی؟بعدمثلامعده دردنداری؟

چرابزایم پسری جاموبندازه پشت دری،روم بکشه پالون خری،عروسم بگه جادوگری....عوضش میزایم دختری جاموبندازه توپنج دری،روم بکشه لحاف زری دامادم بگه تاج سری👑
نه خداروشکر هییییچ دردی ندارم و الان که تو ماه هشتم بارداری هستم 77 کیلوام 

به سلامتی.به خوبی زایمان کنی دوباره خاطرات سومیوبذاری.برامنم دعاکن

چرابزایم پسری جاموبندازه پشت دری،روم بکشه پالون خری،عروسم بگه جادوگری....عوضش میزایم دختری جاموبندازه توپنج دری،روم بکشه لحاف زری دامادم بگه تاج سری👑
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  9 ساعت پیش